شعر محرم و صفر

با روضه های کرببلا

آنانکه روح را به تن مرده می دمند
اشرف ز خلق و ما خلق الله عالمند

اضلاع یک مثلث قائم به خالقند
گاهی حسین ، گاه حسن ، گاه خاتمند

آهی به وسعتِ همه یِ سینه ها بده
امسال شالِ مشکیِ من را شما بده

مادر اگرچه این پسرت ناخَلف شده
با دستِ خود تو لقمه یِ هر روزه را بده

هزار شُکر

هزار شُکر چشمِ من پُر آب شد حسین جان
دلم برایِ داغِ تو مُذاب شد حسین جان

سحاب رحمتی و ما به زیرِ بارش توایم
که بندگیِ ما از این سحاب شد حسین‌جان

ای که عشقت

ای که عشقت شعله ور در جانِ ما،جانم حسین
از ازل مهرِ تو در بنیانِ ما جانم حسین

عطرِ جانبخشِ ضریحت بی قرارم کرده است
کربلایت کعبه ی جانانِ ما جانم حسین

غَمِ عِشق

هر آن کسی که نَدارد به دِل غَم، از ما نیست

به سِرِّ عِشق نَشُد هَر که مَحرَم، از ما نیست

غَمِ تو را به دِلِ ما خُدا زیاد کُنَد

هر آنکه خواسته اَز تو غَمِ کَم، از ما نیست

ندیده وفا

نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم

رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم

علی ندیده وفا از اهالی این شهر

نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟

نرخ حیا

امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
“ای رود جاری”،سمت این دریا نیایی
نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه!
ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی

یا مسلم ابن عقیل

یقینا آنچنانکه زخم دارد التهاب از پی
دم آخر رسید و می رسد روز حساب از پی

به زیر تیغ می خندم ولیکن گریه بارانم
که دارد خنده گل گریه تلخ گلاب از پی

تک و تنها

نه سپاهی برای من مانده
نه دگر روزگار یار من است
کوفیان جا زدند آقا جان
مرگ حالا در انتظار من است

رونقی دارد عجب بازارشان این روزها…
بر منِ تنها رسد آزارشان این روزها…

کوفیان دنبال شمشیرند و پُر کینه شدند
فرق کرده یاحسین ابزارشان این روزها..

به کوفه

مرا سفیر فرستاده ای تو، اما حیف

به کوفه نیست کسی همرهِ تو آقا حیف

به کوفه نیست کسی منتظر که بازآیی

حذر کنند ز تو یادگار مولا حیف

سفیر

سفیر اگر بفرستد چه نامه‌ای بفرستد

چه حرفهای بدون ادامه‌ای بفرستد

برای اینکه نیایی به دام نیزه و شمشیر

به قاتل تو سپرده است نامه‌ای بفرستد

دکمه بازگشت به بالا