شعر محرم و صفر

خون جگر

سرِ خاکِ تو بی خبر آمدم
عزادارمو خون جگر آمدم
دُرست است بی بال و پر آمدم
به شوقِ تو اما به سر آمدم

جنت

از کران تا بی کران حرفی به جز کوی تو نیست
تشنهٔ چشم تو را راهی به جز روی تو نیست

پیش رویت شوق جنت را که معنا میکند؟
برکسی که جَنتش جز طاقِ ابروی تو نیست

جامانده کربلا

دوستانم یک به یک رفتند و تنها مانده ام
باز هم از کاروان کربلا جا مانده ام

درد یعنی یک نفر جامانده باشد از حرم
مانده ام تنهای تنها با دل وامانده ام

جامانده

از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه

حالا که بین زائرانت نیستم , آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه

من زینبم

من نیمه جان زِ داغ تو در این سفر شدم
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم

من آب رفته ام! تو مرا می شناسی ام؟
من زینبم! اگر چه کمی مختصر شدم

برخیز حسین جانم

من پیام آورِ توام برخیز
مونس و یاورِ توام برخیز
میزبانی کن, ای تنِ بی سر
زینبم, خواهرِ توام برخیز

فراق تو

عمری ست در فراق تو با اشک سر کنیم
گریه اگر کم است بگو بیشتر کنیم

جا مانده ایم, حوصله ی شرح قصه نیست
تربت بیاورید که خاکی به سر کنیم

کودک شش ماهه

از صدای تیر فهمیدم که سرعت داشته
از سرِ برگشته فهمیدم که شدّت داشته

حرمله مرد پریشان حالتی بوده ست که
در پریشان کردن دلها مهارت داشته

خرج روضه

من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین
خادم ناقابل این آستان بودم حسین

خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد!
سود کردم پیش تو! گرچه زیان بودم حسین

پدرم آمد؟

همه لب تشنه و آبی به حرم آمد؟ نه
قمرم رفت بیارد قمرم آمد؟ نه

رفت با مشک که آبی برساند به حرم
ساقی از همه لب تشنه ترم آمد؟ نه

شوق آسمان

به شوق آسمان اینبار میگیریم پر از پا

شروع عاشقی در اربعین باشد اگر از پا

قدم ها می رود وقتی به سمت روضه رضوان

میان راه حق داریم نشناسیم سر از پا

ذکر تو

ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است

می رسد وقتی که تا ترقوه جان,بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است

دکمه بازگشت به بالا