شعر محرم و صفر

سوره ی مستور

سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت
آیه ی «والطور» روی نیزه ها می بینمت

منبر و رَحْلَت چه شد؟ ای زاده ی ختم رُسل
قاری مشهور! روی نیزه ها می بینمت

تنور

قدم قدم سر پاک تو رفت و جا ماندم
برات عید گرفتند و در عزا ماندم

چه حکمتی ست که این گوشه جاشدی حتی
اسیر مطبخ نامردها شدی حتی

چشم‌ سنگین

خواهرت تفسیر کرد آیات قرآن تورا
سنگ‌خوردم تا نبینم سگ باران تورا

چندشب پیشم نبودی گیسویت اشفته شد
بعد من کی شانه‌ زد موی پریشان‌ تو؟!

شکسته زانویم‌

روا بود که گلایه ز روزگار کنم
چقدر بر جگرم درد و غصه بار کنم

به وحش‌ و‌ طیر سپردم مراقبت باشند
کسی نماند کنار تنت! چکار کنم

قتلگاه اطهرت

پاره پاره حنجرت را بوسه باران می کنم
عضو عضو پیکرت را بوسه باران می کنم

خاک اینجا ای برادر بوی زهرا می دهد
قتلگاه اطهرت را بوسه باران می کنم

ای شاه بی سپاه

وقت اداء حلقی بعضی حروف ها
تصویر می شوند برایم لهوف ها

مقتل نوشت جای “اذا شمس کوّرت”
با چکمه آمدند به گودی کسوف ها

زلف تو

زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود

آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود

حرمت‌پنجاه ساله ام

دیدی شکست حرمت‌پنجاه ساله ام
دیدی نماز نافله ی من‌ نشسته شد

دستی که بوسه میزدیش صبح‌ و ظهر وشام
بین طناب شمر زنازاده بسته شد

شب عاشورا

شمعم که با نگاهِ تو آتش گرفته‌ام
امشب کنارِ آهِ تو آتش گرفته‌ام

پیرت شدم نگاه به این پیرزن بکن
امشب بیا و خواهرِ خود را کفن بکن

هزار نیزه

می بینم از نسیم سبک تر شده تنت
از بسکه تکه تکه مکرر شده تنت
با سی هزار حرمله تنها شدی و بعد
تصویر چند تا علی اصغر شده تنت

ای کاش

جز خاک و خون برای تن خود کفن نداشت

گیرم کفن برای تنش بود , تن نداشت

شرمنده شد که خواهر او بی نصیب ماند

جایی برای بوسۀ او بر بدن نداشت

عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم
عصر فردا ته گودال تو را می بینم

آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم
شانه بر مو بزنی, آینه دارت باشم

دکمه بازگشت به بالا