همینجا بود قامت دال گشتم
پریشان راهی گودال گشتم
همینجا بود حرمت را دریدند
همینجا جسمت پاکت را کشیدند
همینجا بود قامت دال گشتم
پریشان راهی گودال گشتم
همینجا بود حرمت را دریدند
همینجا جسمت پاکت را کشیدند
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
آمــــدی از ســفــــر حــزن و بـــلا زینب من
آمــــدی بـــاز به ایــن کـرب و بـلا زینب من
روی قـبــرم بـنِـشـیـن آه بکـش اشک بـریـز
تـا تـسـلـی بـشــوم قـلـب تــو را زینب من
وقتی از پیش تو رفتم پر من سالم بود
چادرم , پوشیه ام ,معجر من سالم بود
حرمتی داشتم و پیکر من سالم بود
به خداوند قسم که سر من سالم بود
گریه های شب جمعه چه خریدن دارد
نوکرت تا خود تو شوق رسیدن دارد
شده هفتاد و دو سر با سر تو بر نیزه
سر بازار شما ٰ زجر کشیدن دارد
ای وامدار چشمه تو سلسبیل ها
ای کشتی نجات , چراغ سبیل ها
در بین نوکران شما دیده می شوند
موسی,مسیح,آدم و نوح و خلیل ها
این دل به یک گوشه نگاه شما خوش است
در بین عالمین به این روضه ها خوش است
جایی ندارد و همه جا هم نمی رود
تنها به یک زیارت کرب و بلا خوش است
تا طفلی می گه آب گریهم میگیره
من از اسم رباب گریهم میگیره
همیشه وقتی «بابا آب داد»و
میخونم تو کتاب گریهم میگیره
مدیون دم ” عناصرالابرارم ”
محزون غم ” دعائم الاخیارم ”
مرثیه سرای این شب غم بارم
یک روضه ی باز اربعینی دارم
می آید آخرسر, سرت … چیزی نمانده
تا جان بگیرد دخترت … چیزی نمانده
با چادری گلدار و سنجاق و عروسک
می آید این جا مادرت … چیزی نمانده
همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد
دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد
دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد
اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد
عجیب نیست اگر روی نیزه سر بالاست
جواب مرد به ذلت جواب سر بالاست
سری به نیزه دو لب آیه های شیرین خواند
از آن به بعد دگر قند نیشکر بالاست