از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین
دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین
از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین
دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین
این طفل که لب تشنه ی یک قطره آب است
یک قطره از اشکش چو فیض صد شراب است
کرب و بلا حالا دو تا خورشید دارد
بر روی دست آفتابی آفتاب است
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
آهسته از مقابل چشم پدر برو
قدری قدم بزن پسرم در برابرم
آرام تر شبیه نسیم سحر برو
خبر داری پس از تو ای پدر من گریه کردم
چه شب هایی به یادت تا سحر من گریه کردم
به زیر تازیانه در میان آتش و دود
میان آن همه خوف و خطر من گریه کردم
شکسته بال توان سفر ندارد که
تحمل سفری پر خطر ندارد که
اگرچه رسم کبوتر همیشه پرواز است
ولی کبوتر ما بال و پر ندارد که
نام تو هست ذکر لبهای رقیه وقت خواب
مشک تو بوده تمام آرزوهای رباب
ای برادر می کنند بعد تو غارت خیمه ها را
دخترم را می زنند و می برند گوشواره ها را
به یاد ساقی و مشک و علم امشب پریشانم
میان کف العباس و حرم امشب پریشانم
شبیه بیت های محتشم امشب پریشانم
مرا دریاب تشنه آمدم … امشب پریشانم
برایِ توخبر از کوفه دیر آوردند
بیا ببینچه به روز ِ سفیر آوردند
دو روزیاست که آهنگرانِ بی انصاف
برای پیکرِ تو نعل و تیر آوردند
تا پیشکش کنم بجز این سر نداشتم
رویم سیاه! تحفهی بهتر نداشتم
در بین عاشقان تو شرمندهام حسین!
حتی تنی سفید و معطر نداشتم
آرام کن اهل حرم را با قدمهایت
با آیهی چشمان خود پیغمبری کن باز
لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!
با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز
نگران بودم از این لحظه وآمد به سرم
زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من
این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به توبود
تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من
از سر شب سوره ی یاسین می خوانم حسین
خیمه ات میسوزد و من سینه سوزانم حسین
از حرم تا قتله گه راه زیادی نیست , نه
با چه حالی آمدم اینجا نمیدانم حسین