خون ریخت , قلوه سنگ به روی سرم که خورد
زینب دوید , روی زمین پیکرم که خورد
برخاستم مقابل آنها بایستم
نگذاشت ضرب تیغ به بال و پرم که خورد
خون ریخت , قلوه سنگ به روی سرم که خورد
زینب دوید , روی زمین پیکرم که خورد
برخاستم مقابل آنها بایستم
نگذاشت ضرب تیغ به بال و پرم که خورد
آورده ام نذر علی اکبرش کنم
نذر علی نشد سپر حنجرش کنم
گل های باغ زندگی ام را یکی یکی
نذر دهان خشک علی اصغرش کنم
کربلا منتظر ماست(۱) ….. بیابرگردیم !!
به خدا محشر کبری ست بیا برگردیم
چه کنم شور عجیبی به دلم افتاده
دیده ام چشمه ی دریاست بیا برگردیم
بر مشامم می رسد بوی محرم ای خدا
ترسم از این است محرم را نبینم ای خدا
شکر نعمت نعمت ام افزون کند حالا بگو
من چگونه شکر این غم را نمایم ای خدا
فصل نبوغ گریه کنان ات محرم است
آری محرمی که پر از غصه و غم است
در پای روضه های شما ای امام اشک
حتی اگر که جان بدهم باز هم کم است
اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست
دیگر خبر از لشگر چندصد نفری نیست
وقتی که بیایی ز سفیرت اثری نیست
از او زره و خود و عبا و سپری نیست
این چه ماهی ست که خون صورت او پوشیده ؟
این چه نخلی ست به صحرای عطش خشکیده ؟
این چه سروی ست تبر خورده شکسته ساقه ش ؟
این چه یاسی ست که عطرش همه جا پیچیده ؟
کلیم بی کفن کربلای میقاتی
خلیل بت شکن کعبه ی خراباتی
چه فرق می کند آخر به نیزه یا گودال؟
همیشه و همه جا تشنه ی مناجاتی
آماده می شوم که فراهم کنی مرا
خرج عزای ماه محرم کنی مرا
آشفته ام؛به سینه زدن عادتم بده
تا بین این صفوف منظم کنی مرا
خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند
خود را به زور در دلِ گودال جا کنند
اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین؟
جایی دگر نبود سرت را جدا کنند؟
انصاف نیست لشگر کوفه کفن شوند
اینها تو را مقابل زینب رها کنند
نه جای نیزه مانده و نه نیزه مانده است
تا زخم دیگری روی آن جسم جا کنند
وقتی به عضو عضو تو رحمی نکرده اند
میخواستی ملاحظه ی خیمه را کنند؟!
وقتی کفن برای تنت فایده نداشت
گفتند بوریا عوضش دست و پا کنند
حامد خاکی
از بس که شکستند تو را برگ و بری نیست
خون تو به جا مانده ولی بال و پری نیست
هر چند برایت پدری کرده ام اما
صد شکر کنار بدن تو پدری نیست
لشکر کوفه به اشکبصرم می خندند
همه دیدند شده خونجگرم می خندند
نخل امید مرا چون کهز ریشه کندند
دور تا دور تن گلپسرم می خندند