رفتیّ و با غم همسفر ماندم در اینراه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی, نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر, آه از یتیمی
رفتیّ و با غم همسفر ماندم در اینراه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی, نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر, آه از یتیمی
هر دل که به عشق , پای بندش کردند
با مِهر حسین , ارجمندش کردند
بر پای علمدار , چو بر خاک افتاد
با نام ” ابوالفضل ” بلندش کردند
محمد جواد غفورزاده
ای وای از طنین دعاهای آخرت:
بابا بیا , بیا پدرم … مرد دخترت
بابا بیا , بیا که ببینی چه شد سرم
یا لااقل بیا که ببینم چه شد سرت ؟! …
تو روی نی و من از تو چقدر فاصله دارم
و از خودم به خدا چون نمرده ام گله دارم
به جرم اینکه یتیمم مرا به بند کشیدند
و جان به لب شدم ازبسکه زخم سلسله دارم
دل کباب که دیگر شرر نمی خواهد
انیس غصه و غم چشم تر نمی خواهد
کبوتری که قفس را مزار میداند
برای زندگی اش بال و پر نمیخواهد
شبیهِ هرچه که عاشق,سَرَت جدا شده است
تمامِ هستیِ پهناورت جدا شده است
غزل چگونه بگویم ز قطعه های تنت؟!
که بیت بیت ِ تو از پیکــرت جدا شده است
روضه هایی عجیب می خواند
از شب و روز کربلای حسین
با خجالت به زینبش می گفت:
پسرانم همه فدای حسین
وقتی که با صدای رسا گریه می کند
گویا تمام کرب و بلا گریه می کند
راحت بخواب مشک تو خالی نمانده است
مادر نشسته مشک تو را گریه می کند
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را
چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را
قرار بود که یک ابر بیقرار شود
در آسمان بوزد مدتی بخار شود
سه سال بعد بیاید سه بار پی در پی
ببارد و برود , کوه , نو نوار شود
پره قنداق علی اصغر تو بال من است
زان سبب فطرس پرسوخته دنبال من است
اشک می بارم و این بیت زبانحال من است
سر من مال تو و ابروی تو مال من است
ای شه کرب و بلا پس بده اموال مرا
نوکر اصغرت هستم ببین حال مرا
رضا قربانی
تا میدهم به ساحت قدسیتان درود
از کوهسار نیزه روان میکنی دو رود
با این هزار و نهصد و پنجاه آیه.درد
من می شوم پیمبرت ای مصحف کبود