شعر محرم و صفر

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

به روی دست خودش برده بود بالاتر

دمی به سمت حرم زد , دمی به لشکریان

کسی که بود از عیسی دمش مسیحاتر

چقدر شعله ور است

مانده ام توی کار این دنیا که چرا حرفهات بی اثر است ؟!

توی این آسمان تنهایی چه کسی از شما غریب تر است ؟!

 

مثل بابات حیدر کرار حرفهایت به گوش کوفه نرفت

ول کن این قوم بی وفا را چون گوش این مردم از قدیم , کر است

لا افارق عمی

دور از چشم دشمنان … پنهان … می روم لا افارق عمی


گرچه با افت و خیز تا میدان میروم … لا افارق عمی

توی ان خیمه ها هوا کم بود , نفسم تند می زند عمه

خیمه گشته برای من زندان می روم لا افارق عمی

دروازه ی کوفه

تا میدهم به ساحت قدسیتان درود

از کوهسار نیزه روان میکنی دو رود

با این هزار و نهصد و پنجاه آیه.درد

من می شوم پیمبرت ای مصحف کبود

ای آشنای زینب

ای آشنای زینب , در خاک وخون چرایی

بگذار بینم ات سیر , هنگامه جدایی

من می روم شکسته , با دست وپای بسته

تو روی نی نشسته , ای نور کبریایی

روضه ی تلخ اسارت زینب

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب

مرور متنِ کتاب شرافت زینب

وجود معجری از نور؛ پرده درپرده

 دلیل محکم حکم قداست زینب

در پای فرات و تشنگی

هر وقت دلش هوای دریا میکرد

با پرچم یا حسین نجوا میکرد

هرجا گره ای به ریسمانش میدید

 با گریه توسلی به زهرا میکرد

به زیر خنجر عریان

بدیدم جان زهرا را که از جور ستم بی جان

فتاده بر زمین اما همانند قمر تابان

میان گودی مقتل صدای حمد او آید

چه زیبا حالتی دارد به زیر خنجر عریان

  فرشید یارمحمدی

 

رباب

بر سینه ی من چنگ که تاثیر ندارد

زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد

در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما

گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد

سقا

خبر پیچیدکه سقا به هم پیچید

کنارخیمه ها آقا به هم پیچید

قمرافتاد و پشتش آفتاب افتاد

همینجا بود عاشورا به هم پیچید

گودال

بلند مرتبه شاهی وپیکرت افتاد

همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی ویک مرتبه زمین خوردی

هزارمرتبه زینب, برابرت افتاد

تنور خولی

تازه رسیده ازسفر کربلا,سرت

بین تن تو فاصله افتاده تا سرت

با پهلوی شکسته و با صورت کبود

کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت

دکمه بازگشت به بالا