بر سینه ی من چنگ که تاثیر ندارد
زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد
در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما
گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد
بر سینه ی من چنگ که تاثیر ندارد
زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد
در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما
گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد
خبر پیچیدکه سقا به هم پیچید
کنارخیمه ها آقا به هم پیچید
قمرافتاد و پشتش آفتاب افتاد
همینجا بود عاشورا به هم پیچید
بلند مرتبه شاهی وپیکرت افتاد
همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی ویک مرتبه زمین خوردی
هزارمرتبه زینب, برابرت افتاد
تازه رسیده ازسفر کربلا,سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
زمین کربلا و … وای زینب
نوای نینوا و …. وای زینب
سر هجده بنی هاشم ز کینه
به نیزه ها شده و وای زینب
گریه هایم اگر چه کاری نیست
چه کنم؟ غیر گریه کاری نیست
بعد عمری کنار هم بودن
می روی و مرا نگاری نیست
قرآن مجسم که ز رحلت گله داری
از بس زده ای نی به لبت آبله داری
ای قاری قرآن که چهل خوان و چهل روز
انگار نه انگار.. ز ما فاصله داری
زیبا هلال یک شبه,ای سایه سرم
بالا نشتهای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو میبرند
حالا ببین که خواهرتو گشته بی پناه
ای شمر لعین زیر پایت ماه ست
ریحانه ی حضرت رسول الله ست
از سینه اش آن پای نجس را بردار
این پرچم «لا اله الا الله» ست
احسان پرسا
می رود جان زتنم با نفس آخر تو
کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو
خیز و بنگر که عدو از غم من میخندد
شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟
یک سه ساله بیشتر نیست خدایا!…نزنید!
ظالمان!می شکند ساقه ی نوپا …نزنید !
هی به این طفل پر از درد نگویید یتیم !
پیش چشمان ترش عمه ی او را نزنید !
بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه , علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده