شعر محرم و صفر

زمین کربلا و … وای زینب

زمین کربلا و … وای زینب

نوای نینوا و …. وای زینب

سر هجده بنی هاشم ز کینه

به نیزه ها  شده و وای زینب

وقت نی سواری نیست

گریه هایم اگر چه کاری نیست

چه کنم؟ غیر گریه کاری نیست

بعد عمری کنار هم بودن

می روی و مرا نگاری نیست

قرآن مجسم

قرآن مجسم که ز رحلت گله داری

از بس زده ای نی به لبت آبله داری

 

ای قاری قرآن که چهل خوان و چهل روز

انگار نه انگار.. ز ما فاصله داری

دروازه کوفه

زیبا هلال یک شبه,ای سایه سرم

بالا نشتهای مرا  می کنی  نگاه

عالم همه پناه به  نام  تو  میبرند

حالا ببین که خواهرتو گشته بی پناه

ای شمر لعین زیر پایت ماه ست

ای شمر لعین زیر پایت ماه ست

ریحانه ی حضرت رسول الله ست

از سینه اش آن پای نجس را بردار

این پرچم «لا اله الا الله» ست

 احسان پرسا

 

زیارت قبول

می رود جان زتنم با نفس آخر تو

کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو

خیز و بنگر که عدو از غم من میخندد

شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟

یک سه ساله

یک سه ساله بیشتر نیست خدایا!…نزنید!

ظالمان!می شکند ساقه ی نوپا …نزنید !

هی به این طفل پر از درد نگویید یتیم !

پیش چشمان ترش عمه ی او را نزنید !

بس کن رباب …

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه , علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

لابلای آن شلوغیها

عاقبت بر سینۀ تو جا گرفت

آنکه آخرسر تو را از ما گرفت

همره خود دشنه ای آورده بود

در همان دم ماجرا بالا گرفت

ای ماه من

برخیز و مشک پاره خود را پر آب کن

« یارب دعای خسته دلان مستجاب کن »*

ای ماه من بیا به میان حریم عشق

این شام را محو رخ آفتاب کن

محل تماشا

افتاده ای برای چه از پا ؟ بلند شو

خوردم زمین کنار تو , از جا بلند شو

لشکر به قامت خم من خنده می کند

شد علقمه محل تماشا , بلند شو

شرمندگی

زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت

چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب

سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت

دکمه بازگشت به بالا