شعر محرم و صفر

نقاشی دخترک

 شب   میان دفترم   بابای   بی سر   می کشم

 جای  این سر  را  میان دست دختر می کشم

 قاری  قرآن   خود  را  در  شب  تاریک  شام

 با  نوای  سورهی  والفجر  و   کوثر  می کشم

درست مثل نفس های آخرت شده ام

درست مثل نفس های آخرت شده ام

به رسم زخم پدر جان برابرت شده ام

زمین چقدر برای من و تو دلگیر است

به نیزه پر زده چشمم کبوترت شده ام

شام غریبان

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد

بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد

وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت

این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد

گریه های طفل خردسال

بر نیامد از تمنای لبش کامم هنوز

او به روی نیزه رفت و من به دنبالش هنوز

زینت دوش نبی مصطفی حقش نبود

بر زمین کربلا ماند پر و بالش هنوز

به همراهت…!

اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت…!

برو حسین(ع) که دست خدا به همراهت

دعای حرز لبم را به گردنت بستم

برو حسین(ع) که این بوسه ها به همراهت

محرم است


کو جامه ی سیاه عزایم محرم است

ابری است وضع حال و هوایم محرم است

نه که فقط همین سه دهه هست ماتمش

والله تمام سال برایم محرم است

ای وای بر من

در نیزه می آید سرت, ای وای بر من

مانده به صحرا پیکرت, ای وای بر من

چون خانه ما در مدینه, خیمه ها سوخت

با ناله های مادرت, ای وای بر من

چه می بینم از روی تل یا حسین(ع)

چه می بینم از روی تل یا حسین(ع)    

بمیرم تو افتاده ای از پا؟! حسین(ع)    

به بالا و پائین رورد تیغ ها

چرا در همان یک گوله جا؟! حسین(ع)

… برادر

امشب فقط مانده برای ما برادر

این دشت فردا می کند غوغا برادر

با من نگو فردا چه خواهد شد که زینب(س)

می ترسد از غمهای این صحرا برادر

سپر عمو

دستم اگر رهــــا بکنی یار مـــــــــی شوم

در قتلگــــــــــاه یاور دلدار مـــی شـــوم

دشمن نشسته عمه, روی پیکــــر عمــــو

رخست اگر دهی سپر یار مـــی شــوم

کودک بی شیر

کربـلا آتش به جــــــان آسمانـــــها مـــــی زند

کودک بی شیـــــــــــر را بر دست بابا می زند

شیرخــــــــــواره آمده میــــــــدانُ تیرُ حــــرمله

طعنه بر حرف حسین و مشکِ سقا می زند

دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب

دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب

که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب

دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب

به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب

دکمه بازگشت به بالا