شعر محرم و صفر

ای آشنای زینب

ای آشنای زینب , در خاک وخون چرایی

بگذار بینم ات سیر , هنگامه جدایی

من می روم شکسته , با دست وپای بسته

تو روی نی نشسته , ای نور کبریایی

روضه ی تلخ اسارت زینب

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب

مرور متنِ کتاب شرافت زینب

وجود معجری از نور؛ پرده درپرده

 دلیل محکم حکم قداست زینب

در پای فرات و تشنگی

هر وقت دلش هوای دریا میکرد

با پرچم یا حسین نجوا میکرد

هرجا گره ای به ریسمانش میدید

 با گریه توسلی به زهرا میکرد

به زیر خنجر عریان

بدیدم جان زهرا را که از جور ستم بی جان

فتاده بر زمین اما همانند قمر تابان

میان گودی مقتل صدای حمد او آید

چه زیبا حالتی دارد به زیر خنجر عریان

  فرشید یارمحمدی

 

رباب

بر سینه ی من چنگ که تاثیر ندارد

زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد

در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما

گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد

سقا

خبر پیچیدکه سقا به هم پیچید

کنارخیمه ها آقا به هم پیچید

قمرافتاد و پشتش آفتاب افتاد

همینجا بود عاشورا به هم پیچید

گودال

بلند مرتبه شاهی وپیکرت افتاد

همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی ویک مرتبه زمین خوردی

هزارمرتبه زینب, برابرت افتاد

تنور خولی

تازه رسیده ازسفر کربلا,سرت

بین تن تو فاصله افتاده تا سرت

با پهلوی شکسته و با صورت کبود

کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت

زمین کربلا و … وای زینب

زمین کربلا و … وای زینب

نوای نینوا و …. وای زینب

سر هجده بنی هاشم ز کینه

به نیزه ها  شده و وای زینب

وقت نی سواری نیست

گریه هایم اگر چه کاری نیست

چه کنم؟ غیر گریه کاری نیست

بعد عمری کنار هم بودن

می روی و مرا نگاری نیست

قرآن مجسم

قرآن مجسم که ز رحلت گله داری

از بس زده ای نی به لبت آبله داری

 

ای قاری قرآن که چهل خوان و چهل روز

انگار نه انگار.. ز ما فاصله داری

دروازه کوفه

زیبا هلال یک شبه,ای سایه سرم

بالا نشتهای مرا  می کنی  نگاه

عالم همه پناه به  نام  تو  میبرند

حالا ببین که خواهرتو گشته بی پناه

دکمه بازگشت به بالا