زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم
مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم
من علی موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه
در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم
مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم
من علی موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه
در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم
تو دعا کن که حرم روزی بشه
ما میخوایم بیایم ولی پر نداریم
پدر و مادرمون فدات بشن
یه امام رضا که بیشتر نداریم
رسول عسگری
درونِ سینه اَم، از داغ مادر بسکه غوغا بود
دل آشوبم از غصه، پیِ دیدارِ زهرا بود
زبانم روزهای آخرم میگفت یازهرا
دلم پیوسته یاد روزهای سخت مولا بود
غزل هایم به عشق هر نگاری پا نمی گیرد
جهانم بی تو ای خورشید من معنا نمی گیرد
چنان بی مثل هستی در وجود من که می دانم
خدا هم در دلم جای تو را حتی نمی گیرد
عبا به روی سر خود کشید و هِی اُفتاد
همینکه زهر جگر را درید و هِی اُفتاد
سرِ مبارک و چشمان تار و سنگِ مسیر
میانِ راه زمین را ندید و هِی اُفتاد
تو که در ارض و سما از همه کس خوبتری
چه کنم با غم تو با غم بی بال و پری
به شب تیره من ماه تمامی تو رضا
سیرتت شمس شموس است و به صورت قمری
چی میشه که منم امروز میونِ زائرات باشم؟
یه بیمارِ نظر کرده تویِ دارالشفات باشم
تمومِ آرزوم اینه، یه بارم که شده حتیٰ
بیام تا خادم و جاروکشِ صحن وسرات باشم
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینهام این دردِ بی امان اُفتاد
به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد
در سماوات بانگ غم دادند
بی کسی را دوباره سم دادند
چه غریبی که دور از وطن است
پاره قلب جمع پنج تن است
سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد
در این حرم دست دعا خیلی می ارزد
از هیبت سلطانی ات لالم دوباره
این گریه های بیصدا خیلی می ارزد
هم قضا هم قدر دعای شما
پس رضای خدا رضای شما
متن قرآن همه ثنای شما
هر دو عالم غبار پای شما
اَلا امام غریبان، سلام یا سلطان
امید قلب ضعیفان، سلام یا سلطان
من و گدایی این در، تو و سخا آقا
نظر به حالِ گدایان، سلام یا سلطان