شعر شهادت امام رضا (ع)

سوز زهر

عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد

به یک قدم نرسیده دوباره می‌افتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد

شعر روضه امام رضا ع

وقتی عبا را بر سر خود می‌کشیدی
بند امید عالمی را می‌بریدی

خوردی زمین دیگر نشد برخیزی از جا
دیدم سوی دیوار خود را می‌کشیدی

کوکب امام رضا

یگانه بانوی قم ! کوکب امام رضا
فدای گریه ات ای زینب امام رضا

چگونه عرض کنم تسلیت به محضر تو
شهید شد وسط حجره ای برادر تو

حضرت رضا (ع)

بر سر کشیده است عبا حضرت رضا
بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا

آه از جگر بلند شد و مرثیه گرفت
تا سر کشید جام بلا حضرت رضا

جگر گوشه خاتم

ای جگر گوشه خاتم جگرت می‌سوزد
یا رضا بال و پرت بال و پرت می‌سوزد

آمدی آه! عبا روی سر انداخته ای
زهر کاری شده یا اینکه سرت می‌سوزد؟

دار الشفای کشور ما

نامِ شـما دوایِ تـمامی دردهـاست

دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست
جانم فدایِ شاهِ غریبی که آشناست
امضایِ تو مجوّزِ رفتن به کربلاست

در به در کوچه ی خراسانم

به نام حضرت یار و به نام جانانم
پر از سکوت غمم یا که دل هراسانم
غریب و گم شده در راه مانده حیرانم
کنار جاده نشستم چقدر بی جانم

سلطانِ خراسان

غمگینم و راهی کن محضِ طلبِ درمان
محتاجِ گوهرشادم! آقا بطلب مهمان

از روز ازل هستند غیر از منِ دیوانه
حیرانِ تو آهوها٬ پابندِ تو صیادان

خونین جگر

حیف است این قامت که در زیر عبا رفت
گویا که خورشیدی به تسخیر عبا رفت
یا سرو هستی زیر شمشیر عبا رفت
قرآن من گویا به تفسیر عبا رفت

یا غریب الغربا

آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود

یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود

زیر سر مهمانی اجباری اش بود

وقتی که می آمد عبایش روی سر بود

آستان حجره

زانوی خسته اش تکان میخورد
پیکرش را کشان کشان میبرد
چند باری میان راه افتاد
گفت یا فاطمه به راه افتاد

شعر زیارت مخصوصه امام رضا(ع)

مردغریبِ بُرده عبا روی سر,نیافت
خون لخته ریزد از لبت ای خون جگر نیافت
از زهر پای تا به سرت تیر می کِشد
دیگر به کوچه روی زمین اینقدر نیافت

دکمه بازگشت به بالا