با سینه ای که آتش از آن شعله می کشید
ناله برای کُشته ی دیوار و در کشید
او بود و خاکِ حُجره و یک ناله ی ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
با سینه ای که آتش از آن شعله می کشید
ناله برای کُشته ی دیوار و در کشید
او بود و خاکِ حُجره و یک ناله ی ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
از داغِ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمامِ بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبانِ مرا کودکم ولی
از تشنگی,لب ترم آتش گرفته است
بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت
بر وای وایِ من دلِ سنگ ستاره سوخت
همچمون کبوتران زِ عطش بال می زنم
لب تشنه ام,دلم ,جگر پاره پاره سوخت
سخت است پیش پای پسر, دست و پا مزن
جانِ جواد, مادر خود را صدا مزن
حالا که زهر شیره ی جانِ تو را کشید
آتش به جان این جگر مبتلا مزن
آقا صدایم کن که برگردم به سویت
همراه کفترها نشینم روبهرویت
شاید برایم زائری گندم بپاشد
گیرم شفا از گندم تسبیح گویت
چون جام ِزهر غریبانه سر کشید
فریاد زدخدا و عبا را به سر کشید
پنجاه وچند سال موسا به کوچه ها
پنجاه وچند مرتب آه از جگر کشید
مثل کسیکه روی لبش یارضا رضاست
کارم فقطحسین حسین وخدا خداست
بی روضه های این دهه از دست می روم
آری دوایعاشق کرببلا بلاست
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی برتمام پیکرش بود
درکوچه یادماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکرلبش بود
آمد از راه و کشید آرام عبا رویِ سرش
یعنی امروز ست روزِ نالههایِ آخرش
هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلوگرفت
میکشد خود را به سویِ خانه مثلِمادرش
امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی , لب ترم آتش گرفته است
بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت
بر وایوای من دل سنگ ستاره سوخت
همچمونکبوتران ز عطش بال می زنم
لب تشنهام ,دلم ,جگر پاره پاره سوخت