شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مادر طیّبات

السلام ای طلیعه ی انوار

مادر طیّبات و پاکی ها

اعتبار قنوت اهل زمین!

آسمانی ترین خاکی ها

افتاده

افتاده شانه باز هم از دست لاغرت

شرمنده ای دوباره ز گیسوی دخترت

در گوشه ای نشسته فقط آه میکشد

مادر , ز دست می رود آخر کبوترت

آه شرر

از سینه دگر آه شرر بار نکش

برخیز ولی منت دیوار نکش

من شانه نخواستم به جان بابا

از دست شکسته این قدر کار نکش

ابریست کوچه کوچه

ابریست کوچه کوچه, دل من , خدا کند

نم نم, غزل ببارد و توفان به پا کند 

حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است

چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند 

یافاطمه الزهراسلام الله علیها

هستی ات رابه ره دوست گذاری مردی

وسط  راه  اگر   دبّه   نیاری   مردی

ورنه هر بی سروپایی شود عاشق پیشه

دره دوست اگر جان بسپاری مردی(یازهرا س)

عید وفاطمیه…

معنا ندارد عید مادر که بستری است

ای شیعیان به هوش ایام مضطری است

هر شیعه ی علی در فاطمیه ها

از شادی و شعف از خنده ها بری است

دوانشود..

گمان کنم دگر این دردها دوا نشوند

و کودکان تو باشادی آشنا نشوند

اگر قرار به رفتن شده دعایی کن

که نیمه های شب از بین خواب پا نشوند

مبتلای زهرا (س)

دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود

غلام خانه به دوشی برای زهرا بود

نه من , که عالم امکان سراسرش هر دم

ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود

شب خوشه چین

شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو
ای رایت سپیده دمان چشم های تو

چشم خیسم

چشم خیسم به تماشای دری سوخته شد
آن زمانی که به پشتش سپری سوخته شد

دست شفا کجاست

دست شفا کجاست که بیمار شد دلم
بر گیسوی تو باز گرفتار شد دلم

آه زینب جان

آهزینب جان در آغوشش کمی آهسته تر …

برتن مادر نشانی هست از آغوش ِدر!

آنقدَر از خارها بر برگ گل رد مانده که 

بوسهی باران ندارد روی بهـبودی اثـر

دکمه بازگشت به بالا