شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مصیبت

بهـر فـدانمـودن جـان سـر بیـاورید

تـا کـه رویـم مدیـنـه همـه پـر بیاورید

هیـزم بیـاورنـد بـه در خـانـه ی علی

مـژگـانـی ازمـصیـبـت او  تـر بیاورید

خدارحم کند

شهر آبستن غم هاست خدا رحم کند

شهر این بار چه غوغاست خدارحم کند

بوی دود است که پیچیده , کجا میسوزد؟

نکند خانه ی مولاست خدا رحم کند

ممکن نبود شال علی را رها کنم

وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را

دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را

گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول

آتش که می زدند حرم ذوالجلال را

کشف جدید

زانو بغل گرفته ام و مات چشم تو

یعنی منم تلاطم اوقات چشم تو 

می میرم و دوباره مرا زنده می کند

این رفتن و نرفتن نیات چشم تو

سلام پدربی جواب شدمادر

تمام شمع وجود تو آب شد مادر

دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر

گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد

بهشت آرزوی ما خراب شد مادر

روضه خوانی

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام

اینچنین بعد از تو "غربت" نیز معنا میشود

اینچنین بعد از تو “غربت” نیز معنا میشود

چاه,تنها محرم یک مرد تنها میشود
هیچکس در پشت حیدر نیست دیگر,فاطمه!

بعد تو حتی نماز او فرادی میشود

در پیچ کوچه بود, که ولگرد ِ لعنتی…

در پیچ کوچه بود, که ولگرد ِ لعنتی…

با سنگ زد به آینه, بی درد ِ لعنتی

دیدم به جنگ مادر رنجورم آمده !

فریاد می زدم :« برو نامرد ِ لعنتی»

باید بری؛ نه ! محض رضای خدا نگو

باید بری؛ نه ! محض رضای خدا نگو

دق می کنم بدون تو, این جمله را نگو

زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز

سنگ صبور من! نرو از پیشم ای عزیز

به بهانه ی ولادت حضرت زینب (س)

امروز در نهایت امّیدواری ام

 سرشاراز ترانه ی یک رود جاری ام

احساس میکنم که به دریا بدل شدم

احساس میکنم که بر این خاک جاریام

زیارت ارباب

چه می شود که مجال عبادتی می شد

نصیب حلقه به گوشت لیاقتی می شد

قدیم ها که کمی صاف و ساده تر بودم

پس از شکستن دل استجابتی می شد

خواستم فاطمه نویسم

خواستم فاطمه نویسم که

واژه هایم به دست و پا افتاد

تا نوشتم به صفحه یا زهرا

قلمم در برابرم جان داد

دکمه بازگشت به بالا