شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زبانحال حضرت زینب به مادر

بعد از تو مادر  خانه  جور دیگریشد

رنگ  تمام  یاس ها  ,  نیلوفری شد

از شرم پهلویت که زخم میخ برداشت

دیوار  خانه   تا   ابد  خاکستری  شد

صاحب عزای مادر

 در فاطمیّه های خدا سینه می زنی

 با روضه های اهل کِسا سینه می زنی

 هر روز و شب برای غریبیِّ مادرت

 یا گریه میکنی تو و یا سینه می زنی

غصه های دلتنگی

 وزیده   باز  به   قلبش   هوای  دلتنگی

 نشسته  گوشهی  حجره  خدای دلتنگی

 هنوز هم که هنوزست یاد آن کوچهست

 رسیده  باز  به  گوشش  صدای دلتنگی

غرق تلاطم

چون  موج  چرا غرق تلاطم شده ای

 در  وادی حیدرانه ات  گم   شده ای

 در  هاله ای  ازدود  چنان شیر شدی

 با  ناله ی  خودحریف هیزم شده ای

گدای فاطمه ام

گدای فاطمه و نوکر اباالحسنم

هزارشکر که در فاطمیِّه سینه زنم

هزارشکر که عطرولایت مولا

گرفته است دراین کوچه ی صفا بدنم

پَرمی کشم اگرچه پرم راشکسته اند

فکری برای خانه ی درد و مَلال کن

 زانو بغل نگیر وبتولت حلال کن

از این به بعد تازه غمت میشود شروع

غسل شبانه ی بدنم را خیال کن

لَخته های خون

بسترِ بیمار پهن و بسترَّم ناخوش است

 یاس سرخ و نیلیُّ وخاکستریَّم ناخوش است

نیمه شب گاهی صدای آه مخفی میرسد

 تا بدانم زخمیِّ نیلوفریَّم ناخوش است

گوشواره گم شد و …

هرچه شد درکوچه شد آنجا شدی نیلوفری

بعد ازآن قصِّه شدی درخانه مادر بستری

پیش چشم مجتبی باضرب کین خوردی زمین

 شد قباله پاره وبردند حقِّ دیگری

بیداد بود و کینه ها و داد زهرا …

داغ فراق مصطفی کم نیست امّا!!!

 هیزم که آوردندرفت از یاد زهرا

هیزم که آمد حال و روزم زیر و رو شد

لرزید از غم سینه ی اولاد زهرا

خدا کند که بمیریم بعد مادرمان

چه خوب می‌شداگر ما بزرگتر بودیم

شبیه مادرمان یاور پدر بودیم

درون خانه نشستیم و رفت مادرمان

به جای مادرمان کاش پشت در بودیم

چقدر میخ, دلی پر دارد…

رقص آتش به در خانه چه غوغا میکرد

دود و خاکستر و خون معرکه برپا می کرد

بند بردست, کسی, ناله ی جانسوزی داشت

هق هق خامُش او لعن به دنیا می کرد

مشکی به تن کنیم

باید برای فاطمه مشکی به تن کنیم 

باید زداغ او دل خود پرمحن کنیم 


باید جان دهیم در این فاطمیه ها 

باید که یک دهه فقط از او سخن کنیم 

دکمه بازگشت به بالا