شعر شهادت حضرت زهرا (س)

بر پهلویِ زهرا مزن

ای عدو از کینه ی مولا مزن
با لگد بر پهلویِ زهرا مزن

ای عدو رحمی نما بر حالِ او
پشتِ این در مانده او تنها مزن

محسنم!..تاجِ سرم

نقشه هایی داشتم ای دلربا ..امّا نشد
آرزوهای بزرگی داشتم جانا ..نشد

پنجمین فرزندِ حیدر کاش می ماندی عزیز
خواستم تا مادرت باشم گلِ مولا..نشد

اجر و مزدِ حضرت خاتم

حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست
ضربه ی پایی رسید و پهلوی مادر شکست

اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد..
در میانِ خاک با یک ناله..پیغمبر شکست

یا زهرا(س)

سرِ انکار ، آخر کار ، خواهد رفت بر دارش
خدایا جان من را هم اگر راضی است بردارش

چرا راضی شوم بر بیعتی که از همان اول
به سقط بار آتشبار زهرا بسته شد بارش؟

ای وایِ من

هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد

مامور شد به صبر علی ، از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد

الجار ثم الدار

روز آری روز ، اما تیره بود و تار بود
آنچنان که راویان گفتند شب انگار بود !

پس دوباره امت موسی به هارون پشت کرد
پشت پرده دست های سامری در کار بود

دفاع ولایت

برای روضه که شبهای تار لازم نیست
مدینه،کوچه و گرد و غبار لازم نیست

برای اینکه شما یاس خانه ام باشی
گل همیشه بهارم، بهار لازم نیست

نام علی را هر نفس تکرار می کرد
افلاک را از نور خود سرشار می کرد

بر عهده رزق عالم لاهوت را داشت
روح الامین در منزل او کار می کرد

حَورا

نام تو را آیینه حَورا میگذارد
یعنی که گل بر صورتت جا میگذارد

ثابت شده حتی نسیم صبحگاهی
تاثیر بر گلبرگ طوبی میگذارد

آه و واویلا

کسی که مِهر نبی پُر نموده جامش را

ز خاطرش نبرَد لحظه‌ای غلامش را

سلام میدهد و دلخوشم ز مرحمتش

که مرتضی برساند به ما سلامش را

قبول کن

قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم

مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم

مرهم آتشِ قلبم

گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد
مرهم آتشِ قلبم بشود حیف نشد

مادرم گفت نگو ، سوختم از خاموشی
زینب ای کاش که مَحرم بشود….حیف نشد

دکمه بازگشت به بالا