دریای حزن آل عبا بیکرانه بود
حزنی عجیب بر در و دیوار خانه بود
از رُفت و روب گرچه جلایی گرفته بود
آن روز خانه رنگ جدایی گرفته بود
دریای حزن آل عبا بیکرانه بود
حزنی عجیب بر در و دیوار خانه بود
از رُفت و روب گرچه جلایی گرفته بود
آن روز خانه رنگ جدایی گرفته بود
در آفرینش نقطه پرگار زهراست
دل دلبر و دلداده و دلدار زهراست
ناد علی احمد مختار زهراست
روح المعانی مخزن الاسرار زهراست
دستی از راه رسید وبه رخت جا انداخت
پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت
یک نفر که دلش از بغض علی میجوشید
ضربه ای زد به درخانه و در را انداخت
گل که افتد آه میگیرد چمن را بیشتر
خندهٔ در بسترت آزرده من را بیشتر
از سکوتت آب گشتم اینکه رسمِ مهر نیست
غیر از آن عجل وفاتی گو سخن را بیشتر
چه افتخار بزرگی ، گدای فاطمه ایم
همیشه ملتمسین دعای فاطمه ایم
چه خوب شد که غلام وفای فاطمه ایم
مقلدان ره فضه های فاطمه ایم
تفسیر نور و کوثر و مریم چه می کنی؟
با قلب داغدار دو عالم چه می کنی؟
گیرم که درد رفتنت از خاطرم گذشت
با زخم نقش بسته به قلبم چه میکنی؟
مدیون تو بود از ازل عالم همیشه
پس تا ابد شد مات تو آدم همیشه
ماتمکده باشد برایم بی تو عالم
خیمه زده بی تو به قلبم غم همیشه
شاید بنا نبود جهانی بنا شود
چشم زمان به روی زمین آشنا شود
شاید بنا نبود که از پیله عدم
پروانه وجود زمانی رها شود
اسما بیا که روز جدایی رسیده است
خواهر! بیا که کار به هجران کشیده است
این روزها که بانوی این خانه هم شُدی
هَر شَب برای فاطمه پَروانه هم شُدی
برای تابشِ ماهِ هلالِ مادرِ خانه
سه ماه، آب شده مثلِ شمع، دخترِ خانه
دوباره پنجره را خیس کرد، بارشِ روضه
نشسته اشکِ یتیمی به دیدهی ترِ خانه
آتشی کرده به پا شعلهی جان میسوزد
نه فقط هیزم و در، شاه جهان میسوزد
پشت در حضرت مولاست که گیر افتاده
پیش چشم همگان چشم ترش میسوزد
کمتر مثال شب سحرم را سیاه کن
کمتر به این شکستگی در نگاه کن
ای آفتاب عالم امکان بتاب و کم
خون بر دل شکسته ی این مهر و ماه کن