شعر شهادت حضرت زهرا (س)

عصمت آل الله

پشت در عصمت آل الله حقش این نبود
محسن بن اسدالله حقش این نبود

با علی رحمان و رحمت با مسمی می شود
نقطه ی پرگار بسم الله حقش این نبود

آهسته

بالت شکسته ای کبوتر استراحت کن
از جای خود برخیز کمتر… استراحت کن

خیلی مراعات پَرت را کن، ترک دارد
بگذار آهسته زمین پَر… استراحت کن

فاطمه اعجاز کن

دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند

مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن

گریه میکنم

برخاک با شکسته پری گریه میکنم
بر زخم مانده بر جگری گریه میکنم

با خاطرات کوچه ی باریک سالهاست
درتنگنای هر گذری،گریه میکنم

تمام عشق

تمام عشق خطی از کتاب فاطمه است
و نور ذره ای از آفتاب فاطمه است!

به استناد بیانات سیزده معصوم
بهشت هشت درش جمله باب فاطمه است!

انسیه الحورا

از اشک های چشمِ تو زمزم درست شد
از ناله های نیمه شَبَت غم درست شد

با یاریِ مَلائِکه در هیئتِ خدا
از چادرِ سیاهِ تو پرچم درست شد

راه ولایت

قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا
شهید اول راه ولایت شد پسر آنجا

شکایت دارم از دل سنگی دیوار بیش از در
ولی آسیب اصلی را رسانده میخ در آنجا

ولی الله

افکند روی همسرش مولا عبایش را
با دست های بسته هم دارد هوایش را

آخر امانتدار خوبی هست وقتی که
دستش سپرده مصطفی روح رهایش را

کَرَمِ فاطمه

هرچه داریم همه از کَرَمِ فاطمه است
دوجهان قطره ای از موجِ یَمِ فاطمه است

آن بهشتی که خدا وصف به قرآن کرده
گوشه ای از حَرمِ مُحترمِ فاطمه است

بیتُ الحرام

صدبار قدرش برتر از بیتُ الحرام است
این خانه ای که قبله ی دارُالسّلام است

این آستان ، جایی ست که حتّی کنــیزش
در خلوت خود با ملائک هم کلام است

خیلی جوانی

هرچند دیگر خسته ای از زندگانی
راهی اگر دارد بمان خیلی جوانی
حتی هنوزم با نگاه نیلی خود
غمهای عالم را ز دوشم می تکانی

زهرای من

هرکه جانانه به پای غم دلبر مانده
نام‌ او در دل تاریخ سراسر مانده

لبمان با قدح ساقی‌کوثر تر شد
آنچنانی که لب از باده‌ی او تر مانده

دکمه بازگشت به بالا