یک و ماه و نیمه گوشه ی خونه
افتادی و بی حال و بی جونی
هرشب نگاهت با دلم میگه:
دلخوش نباشم , که تو می مونی
یک و ماه و نیمه گوشه ی خونه
افتادی و بی حال و بی جونی
هرشب نگاهت با دلم میگه:
دلخوش نباشم , که تو می مونی
چشم هایت به آسمان باز و
در سکوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…
باغنچه شکست شاخه ی طوبی را
میخواست عزادار کند دنیا را
میرفت که بشکند میان کوچه
پیش همه حرمت ذوی القربی را
مـثلِ ابرِ بهار می بارم
در عزایِ نگار می بارم
نَفَسم بـَند آمده نفسم
شده ام بی قرار می بارم
یا قادر و یا قاهر و یا من هو الهو
دیگر رسیده صبر صدیقه به یک مو
شب ها فقط ذکرش شده عجل وفاتی
این روزها که درد بسته خنجر از رو
شالِ مشکـیِ غمِ تو به گدا قیمت داد
اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیت داد
مادرِ کـرب و بلا… مادرِ گریه… وَالله
فاطمـیه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد
ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست
رفتی و زود برآرورده شد آخر هوست
با پرزخم چگونه تو شکستی قفست
زتو شرمنده نشد تاکه شوم دادرست
شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد
کوچه در آتش و خون داشت جهنم می شد
“باید آتش بزنم باغ و بهار و گل را….”
روضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد
روزی که حُرمتِ حرم مصطفی شکست
در بینِ هجمهها درِ بیتالولا شکست
کوچه شلوغ بود و ارازل به صف شدند
طوری به در زدند که از چند جا شکست
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد
با جسارت های قُنفذ این سند ترسیم شد
محسنیه شد میان شیعه,در این روزها؛
از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد
هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت
دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت
از خانه ی وحی شعله بالا میرفت
جبریل میان شعله ی در میسوخت