علت روی زمین ریختنم معلوم است
اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است
جگرم سوخته از زهر… تنم می سوزد
لخته های جگرم در دهنم معلوم است
علت روی زمین ریختنم معلوم است
اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است
جگرم سوخته از زهر… تنم می سوزد
لخته های جگرم در دهنم معلوم است
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم
نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم
ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد
برق نگاهت ریگ صحرا را طلا کرد
شب را به نور صبحگاهان آشنا کرد
قبل تو شهر غصه و غم بود اما
حسن وجودت سامرا را سامرا کرد
دهم امامِ غریبی که جود کارش بود
زمین سامره امروز بی قرارش بود
اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد
ولی دقایق آخر پسر کنارش بود
سلام حضرت هادی , سلاله ی زهرا
سلام , عاشر آل محمّد طاها
بگیر دست گداهای بی شمارت را
فدای نام هدایت گرت شوم آقا
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده, بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
قصد کردم بنویسم کمی از نور خدا
کمی از ساحتِ قدسی عزیزُالزّهرا
قصد کردم ببرم نام “علی” بر لب ها
بخدا دست من از دامن تو نیست جدا
از همان ابتدایت ای آقا
شده ام آشنایت ای آقا
من فقیر و یتیم و مسکینم
من گدایم گدایت ای آقا
تنهاامام سامره تنها چه میکنی؟
درکاروان سرای گداها چه میکنی؟
دارمبرای رنگِ تنت گریه میکنم
پایِنفس نفس زدنت گریه میکنم
آسمان را آه جان سوزت زپا انداخته
مادرت را باز در هول و ولا انداخته
کاری از دست طبیبان بر نمی آیدغریب
برکنار بستر تو مرگ جا انداخته