شبهای سرد سامرا نامهربان شد
خورشید این غربتسرا بی همزبان شد
ابری سیاه امد به سمت ماه عالم
باران چشم عاشقان او روان شد
شبهای سرد سامرا نامهربان شد
خورشید این غربتسرا بی همزبان شد
ابری سیاه امد به سمت ماه عالم
باران چشم عاشقان او روان شد
از غرورم نمانده هیچ اثری
هستیم را گرفت میخ دری
مادرم را به پیش چشم علی
بی هوا می زدند چل نفری
بینِ حجره پسرِ فاطمه تنها شده بود..
سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود
مادرِ صاحبِ ما…ضجّه زنان می لرزید..
چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بو
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم
به هواى حرم سامره برخاسته ایم
شب تاریک هوای سحرش را می خواست
شهر انگار خسوف قمرش را می خواست
گوشه حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را می خواست
حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو
به عمر گل نرسد قصه ی فسردن تو
همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست
تمام روضه ی ما گشته آب خوردن تو
شانه به دَردِ زُلفِ پَریشانِ من نخورد
مرهم به دردِ چاکِ گریبانِ من نخورد
.
از زَهرِ مُعتمد که دو سه جُرعه خورده ام
یک قطره هم نماند که از جانِ من نخورد
دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرم بود
بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود
روی هیزم ها نخواب ای کودکِ مادر برو
از دلِ این خاک تا دامانِ پیغمبر..برو
گرچه دلبندِ منی امّا بقربانت شوم..
بهرِ حفظِ سیّد و آقای من حیدر برو
در پشتِ ابرِ تیره مگر آفـتـاب نیست
محسن مگر دلیلِ غمِ بوتراب نیست ؟
تاریخ ، نام قاتلِ زهرا چه بوده است ؟
یادم نبود مَصلحتی در جــواب نیست
ای عدو از کینه ی مولا مزن
با لگد بر پهلویِ زهرا مزن
ای عدو رحمی نما بر حالِ او
پشتِ این در مانده او تنها مزن
خستند پرت را و شکستند سرت را
ای وای که کشتند حسودان پسرت را
پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد
با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را