یاسم ولیک، برگ و برم درد می کند
از غصه ات علی جگرم درد می کند
هر شب برای غربت تو گریه می کنم
با آنکه چشم های ترم درد می کند
یاسم ولیک، برگ و برم درد می کند
از غصه ات علی جگرم درد می کند
هر شب برای غربت تو گریه می کنم
با آنکه چشم های ترم درد می کند
گفتم این اشک که مرحم بشود حیف نشد
مرحم آتشِ قلبم بشود حیف نشد
مادرم گفت نگو ، سوختم از خاموشی
زینب ای کاش که مَحرم بشود….حیف نشد
نشسته غمت کنج روز و شبم
چقد خونه بی تو شده بی صفا
عزیزدلم! فاطمه(س) رفتی و
علی(ع) مونده و گریه بیصدا
نُه سال با پیغمبر و نُه سال با من
من با تو خوشحال و تو هم خوشحال با من
دنیای من از عشق مالامال با تو
دنیای تو از عشق مالامال با من
عالَم بدون فاطمه دلگیر خواهد شد
با او حدیث عاشقی تفسیر خواهد شد
دارالشفای ما از این روضه به آن روضهست
با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد
کار من این روزها صبر است و صبر و انتظار
تو قرارم هستی و بی تو ندارد دل قرار
مثل من بی تاب مانده مثل من خون گریه کرد
می چکد روی زمین اشک از غلاف ذوالفقار
بیمار عشق تکیه به دارو نمیزند
شیعه به جز علی به کسی رو نمیزند
آدم هبوط کرد که همسایه اش شود
یعنی بهشت با نجفش مو نمیزند
حال من خوب است، اما بشنو و باور نکن
پس بمان و روزگارم را از این بدتر نکن
یا به دستِ ناتوانت اینقدَر زحمت نده
یا نه؛ چشمان مرا با گریههایت تر نکن
به جایِ گُل آورده دشمن چرا
جهــنّم برای بهشـــتِ خـــدا
یه گوشواره افتاده روی زمین
یه چادر شده خاکیِ کوچه ها
نفس بزن وَ دعاکن نگو که گیرا نیست
برای من احدی غیر تو مسیحا نیست
حلال کن اگر اسباب زحمتت بودم
که این فتاده زپا را امید فردا نیست
عالَم بدون فاطمه دلگیر خواهد شد
با او حدیث عاشقی تفسیر خواهد شد
دارالشفای ما از این روضه به آن روضهست
با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد
شمعم که آب کرده مرا شعله های در
بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در
مانند درد سر شده این دردِ سر مرا
بد جور خورده بر سر من تخته های در