شعر شهادت اهل بيت (ع)

راه ولايت

قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا
شهيد اول راه ولايت شد پسر آنجا

شكايت دارم از دل سنگي ديوار بيش از در
ولي آسيب اصلي را رسانده ميخ در آنجا

ولی الله

افکند روی همسرش مولا عبایش را
با دست های بسته هم دارد هوایش را

آخر امانتدار خوبی هست وقتی که
دستش سپرده مصطفی روح رهایش را

کَرَمِ فاطمه

هرچه داریم همه از کَرَمِ فاطمه است
دوجهان قطره ای از موجِ یَمِ فاطمه است

آن بهشتی که خدا وصف به قرآن کرده
گوشه ای از حَرمِ مُحترمِ فاطمه است

بيتُ الحرام

صدبار قدرش برتر از بيتُ الحرام است
اين خانه اي كه قبله ي دارُالسّلام است

اين آستان ، جايي ست كه حتّي كنــيزش
در خلوت خود با ملائك هم كلام است

خیلی جوانی

هرچند دیگر خسته ای از زندگانی
راهی اگر دارد بمان خیلی جوانی
حتی هنوزم با نگاه نیلی خود
غمهای عالم را ز دوشم می تکانی

زهرای من

هرکه جانانه به پای غم دلبر مانده
نام‌ او در دل تاریخ سراسر مانده

لبمان با قدح ساقی‌کوثر تر شد
آنچنانی که لب از باده‌ی او تر مانده

عزای فاطمه

گل که شد مقصود،حتی خار حاجت می دهد
خار با تو می شود گلزارحاجت می دهد

زینب و زهرا بماند فضه هم جای خودش
توی این خانه در و دیوار حاجت می دهد

جان مصطفی

به نیمه جانی ات ای جان مصطفی زهرا
قسم به هر تبِ تو می روم از این دنیا

دعای خیر تو را اهل شر نمی خواهند
مبر به سختی عزیزم دو دست را بالا

بیقرارم

حرف از علی(ع) بود و تمام ِ تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت

دلشوره دارم! بیقرارم! کاش تقدیر…
فوراً رقم میخورد طبقِ دلبخواهت

تموم غصه‌هام

ببار ای آسمونِ ابری من
برای من برای بچه‌هامون
منم دارم برای تو می‌بارم
چقد مثل همه حالِ چشامون

فصل روضه‌

باز هم فصل روضه‌ها آمد
بانگ حی علی‌العزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد

بيمار علی

غير تو نيست كسي كعبه ي سيار علی
گشته ام دور سرت يكصد و ده بار علی

حب تو دارم و از دشمن تو بيزارم
به ولاي تو كنم هر نفس اقرار علی

دکمه بازگشت به بالا