شعر شهادت اهل بيت (ع)

هستیِ نبی

هر کس به طریقی امتحان داد آن روز
باد آتش خانه را توان داد آن روز

از داغ پسر پشت دَرِ خانه ی وحی
صدیقه ی داغ دیده جان داد آن روز

ای کاش

پروانه شدم شعله به پای تو نگیرد
این حادثه بر هیچ کجای تو نگیرد

بین نفس سینه ی من فاصله افتاد
تا این که در این شهر صدای تو نگیرد

طفل فاطمه

اگرچه نام تو تسبیح ذکر عام نباشد
نمی شود که تو باشی و از تو نام نباشد

تو جرم واضحشانی, چه قدْر ازتو نگفتند
که روی قاتلت انگشت اتهام نباشد

یا محسن

پای تو اهل بکا کم میارن
صائبا محتشما کم میارن
واسه تو شعر و قصیده کم میگن
واسه مدحت شعرا کم میارن

ثلث سادات

مادر و بچه در خطر هستند
چون علمدار یک نفر هستند

در مسیر دفاعِ از حیدر
هر دو تا عازم سفر هستند

مشت میکوبند

آمدند از جفا چهل نفری
سوی بیت خدا چهل نفری
میهمان میرسد گمانم باز
میهمان از کجا ؟ چهل نفری؟

اعتماد نکن

به هر کسی دک و پز داشت اعتماد نکن
نظر به ظاهر امثال بن زیاد نکن

هر آنکه حق علی را ندیده می گیرد
از او توقع انصاف و عدل و داد نکن

پهلوی مادر

از در نمی گویم که تقصیری ندارد
جز سوختن این چوب تقدیری ندارد

در بشکند نجار از نو می تراشد
دل بشکند انگار تعمیری ندارد

چادر آتش

اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را

میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود
در آتش, هیزم آتش, چادر آتش, خانه آتش بود

بغض بی انتها

 

غربت کوچه ها چه سنگین است
گریه ی بی صدا چه سنگین است

مادری بی دلیل ناله نزد
ضربه ی بی هوا چه سنگین است

نزن

جمعیت آنطرف و این طرف در مادر
میشود در همه جا جوشن حیدر مادر
هیزم جمع شده,حمله لشکر,مادر
پاگرفته همه جا ناله ی مادر مادر

سیب بهشت

 

زهرا برای حضرت حق آفریده شد

پیش از وجودِ خلقِ خداوند دیده شد

سیب بهشت, آمدنش را بهانه بود

روحش به احمد از نفس حق دمیده شد

دکمه بازگشت به بالا