شعر وفات حضرت خديجه (س)

بانوی عشق

بانوی عشق

ای که در حُجب و حیا،رتبه ی والا داری
بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری

قلبِ تو خانه ی اسرارِ الهی باشد
در دلت وسعتِ صد پهنه ی دریا داری

«خاتمِ عشق»به تو تکیه زده از اوّل
چقَدَر حسِّ ارادت تو به طاها داری

مریمی..مریمِ عُذرای رسولِ اکرم
نَفَسی پاکتر از حضرت ِ عیسا داری

به مقاماتِ تو نازم چقَدَر عظمایی
دختری طاهره چون عصمتِ کبرا داری

تربیت یافته در دامنِ تو صدّیقه
بعدِ خود بهرِ نبی امِّ ابیها داری

یاخدیجه بفدایت همه عالم بی بی
تو همانی به بَرت حضرت زهرا پاری

فخر اسلام به ایمانِ تو و پیغمبر
آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری

شاعر؛محسن راحت حق

مرثیه حضرت خدیجه سلام الله علیها

مادر از دست مرو ..بال و پرم می سوزد
بسکه باران زده ام چشمِ ترم می سوزد

بیکسی،دربدری سخت دلم را سوزاند
رحم کن بر منِ زهرا جگرم می سوزد

از زمانی که فراقِ تو مسّجل گشته
بین آتش بنگر که‌ پدرم می سوزد

دخترت را تک و‌ تنها نگذاری هرگز
که به این زودی زود است برم‌ می سوزد

می رسد لحظه ی سختی که به پشتِ یک در
فضّه بیند بدنِ گل پسرم می سوزد

سپرم چیست؟دو دستم..بفدایِ حیدر
آخرش در رهِ مولا سپرم می سوزد

 محسن راحت حق

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا