یک سامرا اندوه کنج سینۀ ماست
دانی که عمری غصۀ دیرینۀ ماست
از غربتت آیین غم آیینۀ ماست
بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست
یک سامرا اندوه کنج سینۀ ماست
دانی که عمری غصۀ دیرینۀ ماست
از غربتت آیین غم آیینۀ ماست
بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست
یک آیه براى قلب مومن کافیست
یک ذکر براى اهل باطن کافیست
تا آنکه عوالم همه همناله شوند
یک جمله ز روضه هاى محسن کافیست
آقام لب تر کنه تا سر بیارم
به پای روضه چشم تر بیارم
نمیدونم چرا دستم نمیره
لباس مشکی ام رو در بیارم
برای جَـلب رضایِ خُـدایِ حضرت محسن
سیاهْ پوش شدم در عزایِ حضرت محسن
ز داغ روضه ی ارباب این دو ماه نَـمُـردم
به شوق اینکه بمیرم برایِ حضرت محسن
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را
که حتی برده بالا عزتش شأن کنیزش را
بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است
مقرب می کند زهرای اطهر مستفیضش را
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که نالهی مادر بلند شد
مامور شد به صبر علی , از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد
خانه ی صدیقه ی اطهر پناه اولیاست
چشم امید تمام انبیاء بر این سراست
بر در این خانه رفتن کار ختم الانبیاست
فاطمه دلبستگیِ شیر مردان بود… حیف!
خانه ی زهرا پناه بی پناهان بود… حیف!
رنگ پاییز به دیوار بهاری اُفتاد
بر در خانه ی خورشید شراری اُفتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت اُفتادن او ایل و تباری اُفتاد.
از زبان حضرت زینب سلام الله علیها
یکباره آسمان و زمین رنگ غم گرفت
دشمن رسید و آه تو را دست کم گرفت
آتش رسید و غربتمان را به رخ کشید
معجر میان معرکه با شعله دم گرفت
سرِ انکار , آخر کار , خواهد رفت بر دارش
خدایا جان من را هم اگر راضی است بردارش
چرا راضی شوم بر بیعتی که از همان اول
به سقط بار آتشبار زهرا بسته شد بارش؟
حوریه ی علی بدنت را عقب بکش
در سوخته است, زود تنت را عقب بکش
امروز که ز دنده چپ پا شده ست میخ
با احتیاط پیرهنت را عقب بکش