شعر شهادت اهل بيت (ع)

شعر شهادت حضرت علی(ع)

از سرِ شب که سـر سفره یِ افطار نشست
حال و روزش به دلم چنگ عجیبی می‌زد
کمی از نان و نمـک شبنمی از آن فدک
آهِ آرام حـرم بانـگ غـریبی مـی زد

جانم علی

ای خدا, ای بی نیاز چاره ساز
بارالها, خالق بنده نواز

ای کریم ذوالعطا و فضل و جود
ای به سمتت کلَّ شیٍ فی السجود

شعر روضه حضرت رباب(س)

برای بستن دستش طناب لازم نیست
یکی به تیر بگوید شتاب لازم نیست

تمام دشت پر از عطر و بوی این غنچه است
معطر است زمین پس گلاب لازم نیست

شعر وفات حضرت خدیجه (س)

سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست
روشنی اش به جهان روشنی بی همتاست
مدح او را نتوان گفت ز بس که والاست
هر چه گوییم فقط عرض ارادت ازماست

هجر تو

مادر مرو که فاطمه ات زار و مضطر است

هجر تو قاتل من غمدیده دختر است

غصه مخور به حال پدر چونکه بعد تو

زهرای کوچک توبرایش چو مادر است

غم زهرا

دردی که گلستان مرا ریخته بر هم
آسایش دوران مرا ریخته بر هم

هجران رخ یوسف زهراست که این طور
آبادی کنعان مرا ریخته برهم

یک شیرزن رباب

با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب

رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب

دوبیتی حضرت ابوطالب (ع)

 

امام رضا صلوات الله علیه :
اگر در ایمان ابوطالب تردید کنی , راه آتش را در پیش گرفته ای

? ایمان ابوطالب , شیخ مفید ص ۴

نزد پیمبر , از همه بالاتری تو
بابای مولای دو عالم , حیدری تو

ایمان تو ثابت شده بر هر مسلمان
کافر بود هرکس که گوید کافری تو

پوریا باقری

مدح حضرت ابوطالب (ع)

اهل شر با نظرت اهل نظر خواهد شد
سنگ با مهر شما شمس و قمر خواهد شد

جد عالم! شده آدم نوهء تو چونکه
پدر خاک برای تو پسر خواهد شد

شعر وفات حضرت ابوطالب (ع)

کلید کعبه باشد بین دستان ابوطالب

چه معنا میدهد این کار در شان ابوطالب

خدا یعنی که زایشگاه حیدر را به او داده
چه میداند کسی از سرّ پنهان ابوطالب

مدح حضرت ابوطالب

نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست

چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست

همین که لب به سخن باز می کند انگار

هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر(ع)

بر روی تخته پاره تنت گیر کرده بود

انگار لنگه در , دو سه تا میخِ تیز داشت

زنجیر را کشید کمی از تو شد جدا

این استخوانِ پا چقَدَر خُردِ ریز داشت

تو رویِ در شکسته و مادر به پشتِ در…

تشییع تو به خانه‌ی زهرا گریز داشت
حسن لطفی

دکمه بازگشت به بالا