شعر شهادت اهل بيت (ع)

ای دین من کلام تو یا باقرالعلوم

ای دین من کلام تو یا باقرالعلوم
ای بی کران مقام تو یا باقرالعلوم
احمد که جانِ ما همه قربان مکتبش
داد همچونان سلامِ تو یا باقرالعلوم

عمامه بر میدارم از سر , حرف دارم

عمامه بر میدارم از سر , حرف دارم
هر جا بیاید نام مادر حرف دارم
هر چه می آید بر سر ما از سقیفه ست
از غربت بسیار حیدر حرف دارم

بار بلا به شانه کشیدم به کودکی

بار بلا به شانه کشیدم به کودکی

از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی

از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه

دنبال عمه هام دویدم به کودکی

وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم

وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم
وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم
وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است
امشب عزای اشرف اولاد آدم است

در کنارت خواهرت جان دادنت را دید ؟! نه

در کنارت خواهرت جان دادنت را دید ؟! نه
روی خاک حجره تشنه ماندنت را دید ؟! نه
زیر دست و پا نماندی و تنت عریان نشد
روی رحل نیزه قرآن خواندنت را دید ؟! نه
محمد کیخسروی

قدمش ناگهان شتاب گرفت

قدمش ناگهان شتاب گرفت
طرفش رفت و ظرف آب گرفت
آب را بر روی زمین تاریخت
درهمان لحظه قلب زهرا ریخت

به لطف خــدایِ جوادالائــمّه

به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم , گـــدایِ جوادالائــمّه

غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه

داغِ تنهاییِ تو دیده ای از ما تر کرد

داغِ تنهاییِ تو دیده ای از ما تر کرد
جگر سوخت و از ما جگری پرپر کرد

ستم اینگونه روا نیست, به دشمن حتی
که دلِ سنگ و جفا کار چنین همسر کرد

میرسد الطاف بر جمع فقیران بیشتر

میرسد الطاف بر جمع فقیران بیشتر
چون عنایت میرسد از سمت سلطان بیشتر

از طبیبان جهانی غصه پنهان میکنم
درد ما را پنجره فولاد درمان بیشتر

کاری نکرده نام ما را گدا نوشتند

کاری نکرده نام ما را گدا نوشتند
در جمع نوکران آل عبا نوشتند

من که به قدر کلب کوی علی نبودم
اصلا کسی نبودم من را چرا نوشتند؟

امروز, روز ناله و اندوه و ماتم است

امروز, روز ناله و اندوه و ماتم است

روز عزای اشرف اولاد آدم است

چیزی شبیه روز حسین و محرّم است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند

غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند

عزیز فاطمه را نیمه شب کجا بردند

شدند از در و دیوار وارد و او را

غریب از سر سجادهء دعا بردند

دکمه بازگشت به بالا