شعر شهادت اهل بيت (ع)

اگر نیامده بودی

اگر نیامده بودی شما به کشورمان

چگونه بود کنون حال قلب مضطرمان

میان این همه طوفان غم چه می کردیم

اگر نبود حریم تو سایه ی سرمان

یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم

روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

سالها منتظر روی برادر بودم

روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

اینهمه راه بیایم ,تو نیایی سخت است

ای که در خانه خود

 

ای که در خانه خود غربت پنهان داری

ای غریبی که به حق شکوه ز یاران داری

همان ها

همان ها که علی را پیر کردند

به پای کودکان زنجیر کردند

عالم تو

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نیست

سقاکه رفت…ساقی آب آوری که نیست
آتش گرفته میکده را …ساغری که نیست

شب خوشه چین

شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو
ای رایت سپیده دمان چشم های تو

چشم خیسم

چشم خیسم به تماشای دری سوخته شد
آن زمانی که به پشتش سپری سوخته شد

حسن غریب خدا

هوای گنبد خضرا هوای صحن بقیع
صفای شهر پیمبر صفای صحن بقیع 

داغ روی تو

داغ روی تو خودش را به دلم جا میزد
حرف ها از غم و دوری تو با ما میزد

اباصلت

لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را
قرارست امشب جوادم بیاید

خونِ دل

زهر افتاده به جانِ جگرم , مهدی جان

لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان

که من از سوز جگر شعله ورم مهدی جان

دکمه بازگشت به بالا