شعر شهادت اهل بيت (ع)

ام المومنین

بالاتر ازبالایی و بالانشینی

هر چند باما خاکیان روی زمینی

شایستهوصف زبان کردگاری

نه درخورتوصیف های اینچنینی

تلافی

خدیجه تا به احمد اقتدا کرد

رضا از اقتدای خود خدا کرد

نبی را گشت او شایسته همسر

که کسب ابرو از مصطفی کرد

در جست و جوی عشق

 

درجست و جوی عشق به دنبال رضائیم

ماگرچه گداییم همه مال رضائیم

گرمست و خراباتی و ویرانه نشینیم

عمریستمقیم حرم خال رضائیم

مادر عزیز

 

می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم

از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم

دارم به پای پیکر تو گریه می کنم

بر لحظه های آخر تو گریه می کنم

اشک های کوثر

 

مادر میان بستر خود روضه می خواند

با اشک های کوثر خود روضه می خواند


نیّت نمود و شانه زد بر موی زهرا

با مویه های آخر خود روضه می خواند

غم بی مادری

 

چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت

این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت

زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید

بی تو دل شکسته ی من همنوا نداشت

می گریست

باز کردم دفتر شعرم و دیدم می گریست 

هم زمین هم آسمان با او دمادم می گریست

تا قلم برداشتم دیدم قلم هم می گریست 

نه قلم حتی تمام واژه هایم می گریست

ابرو شکسته

گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی

حقش نبود دختر خود خونجگر کنی


شرمنده ام , زطرز پذیرایی ام مکن

افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی

 

صفای خانه

مادر صفای خانه و آرام دختر است

آن هم کسی که مادر زهرای اطهر است

اشک عزای غصّه ی حامیِّ دین حق

پیدا به روی چشمه ی چشم پیمبر است

همدم

دیگر در این خانه برایم همدمی نیست

بی مادریِّ فاطمه داغ کمی نیست

بعد از تو این خانه گرفته رنگ ماتم

بالاتر از بغض گل یاسم غمی نیست

حرف های آخر

شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت

برایم از خودش از حال خویشتن می گفت

از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش

و یک به یک همه اش را برای من می گفت

سهمیه

شد بی کفن بودن در این عالم نشان تو

وقت سفر نام حسین ورد زبان تو

ای بی کفن صاحب کفن از آسمان گشتی

پوشیده شد در نور حق قد کمان تو

دکمه بازگشت به بالا