از من مگیر شوق همیشه بودنت را
شوق عزیزم, دلبر من, گفتنت را
از پیش چشم زینب و بابا بپوشان
پیراهن گلدار هر روز تنت را
از من مگیر شوق همیشه بودنت را
شوق عزیزم, دلبر من, گفتنت را
از پیش چشم زینب و بابا بپوشان
پیراهن گلدار هر روز تنت را
با پر و بال شکسته پرزدن آسان نیست
سوختن ساختن و دم نزدن آسان نیست
وَرم بازوی تو قاتل جانم شده است
دیدن زخم تن ِ پاره ی تن آسان نیست
آتش زبانه می کشد از تار و پود در
انگار سوخته استتمام وجود در
بانو که در اتاق کناری نشسته بود
بیرون دویده است بدنبال دود در
دوبـاره زینب کبـری بـدون مـادر شـد
علـی امیـر عرب هـم بـدون همسـر شد
عزیـز ارشـد زهـرا بـه گـریـهافتـاده
که قاتـل حسنـش ضـرب دستکافـر شد
دریای اشک در دل چاهی شناور است
مردی به فکر پیکر درگیر با در است
پهلو…! که بگذریم ولی در شکسته شد
آتش گرفت چادر و چشمان ما تر است
ای بهشت آرزویم پر مکش
سایه ات را از سر حیدر مکش
آفتابم شب مکن روز مرا
خیز و بنگرحال امروز مرا
سینه لبریز فراق یار, حتی بیشتر
دل اسیر خندهی دلدار, حتی بیشتر
گفت احمد, حسن اگر شخصی شود1
میشود ار فاطمه سرشار, حتی بیشتر
دلم پر خون ز غوغای زمانه
بزن قنفذ بزن با تازیانه
که تا حیدر پرو بالم نبیند
وصیت می کنم غسل شبانه
علی آمره
لرزه نشسته است به دست دعای تو
شد سر به زیر پیش همه مرتضای تو
حال تو بست دست مرا آن طناب نه
حالم گرفته است زحال و هوای تو
کوچه پر از صداست, دلم شور می زند
این ناله از کجاست؟ دلم شور می زند
دستی زمخت, آمده بالا در ازدحام…
این مرد بی حیاست, دلم شور می زند
قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت
تمام جلوه ای از شرح آیتت انداخت
نبود جاده و پایی قدم در آن بزنم
خدا دلم به مسیر محبتت انداخت