شعر شهادت اهل بيت (ع)

گدای فاطمه

المنت لله که من هستم گدای فاطمه
شد خانه ی امّید من ، دولت سرای فاطمه
شرمنده ام از این همه ، لطف و عطای فاطمه
اسباب زحمت بوده ام عمری برای فاطمه

مادر عباس(ع)

شبیه ابر ، پر از بغض‌های بارانم
من از اهالی خورشید در زمین هستم
در آسمان منِ بی ستاره ماهی نیست
به جای امّ‌بنین ؛ امّ بی‌بنین هستم

بانو

خوب است بانوان جهان این چنین شوند

چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند

چون فاطمه ست حجت کبرای اهل بیت

خوب است خاک مقدم امّ‌البنین شوند

آب آور حرم کجایی

ای صاحب علم کجایی؟
آب آور حرم کجایی؟
عصای پیری ام کجایی؟

یا ام البنبن

خانه ای سوت و کور و پیرزنی
خسته افتاده بود در بستر
عرق مرگ روی پیشانی
ونگاهی که مانده بود به در

به قربان اباعبدالله

ادب از محضر تو درس ادب می آموخت
معرفت دور و برت اصل و نصب می آموخت
پسرت درس وفا از تو عجب می آموخت
وقت تمرین نبرد از تو غضب می آموخت

جانم ام البنین

منم بانوی آقای مدینه
پس از صدیقه ، زهرای مدینه
که میگفتم به زنهای مدینه
حدیث درد و غمهای مدینه
من و رنج و مصیبت ها کشیدن

مادر ادب

از اولش چندین پسر می خواست
بر آل پیغمبر سپر می خواست

خود را کنیز فاطمه می دید
از این جهت نامی دگر می خواست

یا ام البنین

غمِ دلِ امّ بنینه غمت
روضه ی بازه چهره ی درهمت
خیلی عوض شدی عزیز دلم
منو حلال کن اگه نشناختمت

یا فاطمه الزهرا(س)

ای به قربان دل از غصه‌ها آکنده‌ات
چند وقتی هست دلتنگم برای خنده‌ات

مطمئناً فاطمه شأنت اگر مخفی نبود
هر کسی یک جلوه میدید از تو می‌شد بنده‌ات

یا زهرا(س)

صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من!
یک روز دیگر است که هستی کنار من

شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری!
پیراهن جدید مبارک! بهار من!

دلم پریشان است

بچه ها من دلم پریشان است
چند وقت است خانه ویران است
چشمهای پدر هراسان است
درد مادر بدون درمان است

دکمه بازگشت به بالا