شعر شهادت اهل بيت (ع)

آه

کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

صدای فاطمیه

از کوچه می آید صدای فاطمیه
حیِّ علی بزمِ عزای فاطمیه
تا سایه ی عرشِ الهی پرکشیده
بالی که وا شد در هوای فاطمیه

یا زهرا (س)

محض وجود فاطمه ماهمگی در عدمیم
هر چه نگارد او شود ما اثر آن قلمیم
قدر و قضا ندیم او خلق اثر قدیم او
ملک مکان حریم او ما همگی بی حرمیم

فخر خدا

می آید استجابت اگر پیشواز تو
فخر خداست محفل راز و نیاز تو

محراب خانه نور علی نور می‌شود
از جانماز و وصله ی چادر نماز تو

ای روزگار

ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش

جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش

جلوه‌ی عفت و حیا

سال‌ها بی‌قرار بودم من
بی‌قرار نگار بودم من
که به حسرت دچار بودم من
بسکه چشم‌انتظار بودم من
گره‌ام بعد سال‌ها وا شد

زهرای من

انگار سر دردت تو را بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده

دیدی که گل هایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شمارا قاب کرده؟

الوداع علی

می خواهم از مدینه خداحافظی کنم
از میخ و زخم سینه خداحافظی کنم

از مردم مدینه از این شهر خسته ام
از روزگار و مردمشان چشم بسته ام

بمون و زندگیمو روبرا کن

بمون و زندگیمو روبرا کن
تنور خونه رو بازم به پا کن
دوباره توی خونه جمعمون کن
بیا و سفره رو خود تو وا کن

چرا ازم رو میگیری؟!

آسمونمو بی مهتاب می دیدم
خونه زندگیمو رو آب می دیدم
بمیرم، حسن شبا با بغض میگه
کاش بلند شم ببینم خواب می دیدم

کار دنیا رو میبینی فاطمه

کار دنیا رو میبینی فاطمه
چجوری با من و تو تا میکنه
تا میخوایم یکم باهم حرف بزنیم
زخمای تنت دهن وا میکنه

یا فاطمه(س)

فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است
آی مردم! بخدای احد! او هم احد است

قامت سرو خودش را به علی داد و خمید..
راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است

دکمه بازگشت به بالا