شعر شهادت اهل بيت (ع)

سلاله‌ی زهرا

در دلت لحظه‌های آخر عمر
کوهی از غصه‌ها و از غم‌هاست
چه بگویم، خودت که میدانی
زهر ارث سلاله‌ی زهراست

یادم نمی رود

یادم نمی رود سفر آخر حسین
یادم نمی رود که چه آمد سر حسین

یادم نمی رود که داماد کربلا
زد دست و پا مقابل چشم تر حسین

هجرِ روی تو

ای صبا بگذر ز لاله زارِ من
لاله افشان لاله بر گلزارِ من
گو تو از درمانِ دردِ بی شمار
زآتشِ در کوچه و بازارِ من

آیینۀ زهراست

ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست

هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بی‌تردید
هر جا تو باشی رد پایی از برادرهاست

بگو اُم‌البَنین

گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه
ذکرِ یا اُم‌البَنین یعنی همان یا فاطمه

خانه‌ی بی فاطمه هرگز نمی‌خواهد علی
هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه

ام البنینم

منم سنگ صبور لانه ی عشق
که بودم خانه دار خانه ی عشق
منم در بزم مظلومانه ی عشق
سرود نغز جاویدانه ی عشق
اگر چه زن ولی مرد آفرینم
کنیز فاطمه ام البنینم

م‌ُّالبُکا

نشستم روی خاکِ آرزوهایم
بغل کردم خیالی از مزارت را
اگر چه قابِ این خاک از تنت خالی‌ست
نسیم آورده از مقتل غبارت را

به قربان حسین

مینویسم یاعلی یا فاطمه
کارها دارد دلم با فاطمه
فاطمه مولاست،مولا فاطمه!
جان من قربان دوتا فاطمه

شیر آفرین

ای دلت بند امیر المومنین
رشته های چادرت حبل المتین
مادر ماهی و خورشید زمین
ای کنیز فاطمه ام البنین

ام البنین

از همان روزی که دق الباب کردی خانه را
مادری کردی دوباره دختری دردانه را
گرم کردی با دمت حال دل کاشانه را
گرد زینب کرده ای تفسیر تو پروانه را
خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین

مادرِ شهید

جز با زلالِ نورِ الهـی نسب نداشت …
ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت
دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت
هرگز کسی شبیه به این زن ، ادب نداشت

ای بر مدارِ عشقِ علی، رُکنِ استوار
ای بر سرِ تو سایه ی خورشیدِ روزگار

ای اُمِّ فضل و اُمِّ فداکاری و ادب
مستوره ای و گنجِ نهان می شوی شمار

دکمه بازگشت به بالا