شعر شهادت امام جواد (ع)

ابن الرضا

حجره شلوغ است و کسی هم در نمی آید
دیگر تن تو از پس سم بر نمی آید

از جعده بدتر ام فضل است و کنیزانش
از این همه زن ، یک مسلمان در نمی آید
جان کندن ات را ذره ذره دید در حجره
این زن دلش آمد ، دل کافر نمی آید

از تشنگی چشمت سیاهی می رود اما
با کاسهْ آبی ، هیچ کس آخر نمی آید

انقدر بی حالی که در بین مناجاتت
مانده نفس در سینه ، بالاتر نمی آید

مثل حسن زخم از خودی خوردید… با این فرق
شکر خدا بالا سرت خواهر نمی آید

اینها که چیزی نیست ، جای شکر دارد که
اینجا اقلاً ، شمر با خنجر نمی آید

کشتند تشنه لب تو را ، اما همین خوب است
چل نعل تازه روی این پیکر نمی آید

بر روی بام خانه ماندن حکمتی دارد…
پس ساربان دنبال انگشتر نمی آید

کشته شدی اما ، غرورت را کسی نشکست
در این میان حرفی هم از معجر نمی آید

 علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا