اشعار امام حسن ع

از تیر نشسته بر بدن میگویم

از تیر نشسته بر بدن میگویم
از دوختن کفن به تن میگویم
با هر نفسم حسین گفتم اما
با هر طپش قلب”حسن” میگویم

درشجاعت در جسارت درمَثَل مِثلِ علی

درشجاعت در جسارت درمَثَل مِثلِ علی

تیغ در دستش گرفته در جَمَل مِثلِ علی

از دل یک خار می گیرد عَسَل مِثلِ علی

با تبر انداخت او صدها هُبَل مِثلِ علی

مجتبی گل پسر فاطمه بود

مجتبی گل پسر فاطمه بود
همه جا دور و بر فاطمه بود
پارهای جگر فاطمه بود
شاهد چشم تر فاطمه بود

تیر بلا رسید و دلم را نشان گرفت

تیر بلا رسید و دلم را نشان گرفت
آتش به سینه ام زد و تاب وتوان گرفت

عمری ز خاطرات گذشته گریستم
شکرخدا که زهر ازاین خسته جان گرفت

بخت و اقبال دلم واشد به دستان حسن

بخت و اقبال دلم واشد به دستان حسن
بی سر و پایی ام آقا شد به دستان حسن

قطره قطره حب مولا در دلم بارید اگر
اصلا انگاری که دریا شد به دستان حسن

بنا نبود حسین از حسن جدا باشد

بنا نبود که این خاک بی بنا باشد


بنا نبود حسین از حسن جدا باشد


برای اینکه حسن بی حرم نماند پس


چه عیب دارد اگر کربلا دو تا باشد

هستی ما هست از هستِ کریم

ما سوی شد سائل دست کریم
هستی ما هست از هستِ کریم

نیمه ی ماه خدا حس می کنم
بر سر خود گرمی دست کریم

صلح تو اوله قیام حسین

جز توسل چکار باید کرد؟

از ته دل هوار باید کرد

 

ما همه عبد و ربمان یار است

سجده بر پای یار باید کرد

گرچه آخر کوله بارى از گُنَه شد بار من

گرچه آخر کوله بارى از گُنَه شد بار من

شک ندارم چشم میبندد بر این بسیار من

مُفلِسان را با کریمان کارها دشوار نیست*

باز شد با دستِ او چندین گِره از کار من

 

حسن غریب خدا

هوای گنبد خضرا هوای صحن بقیع
صفای شهر پیمبر صفای صحن بقیع 

کریم اهل مدینه

کریم اهل مدینه کریم آل عشق

تو یک نگه بکن آقا به این نهال عشق

دلم فقط به تو دل بسته هرچه بادا باد

مرا رها بکن آقا ز قیل و قال عشق

غلام حسن (ع)

او را خدا ز خاک پیمبر درست کرد

بار دگر علی مکرر درست کرد

عطر تنش زیاس معطر درست کرد

شمس الشموس و نور منور درست کرد

دکمه بازگشت به بالا