به زیر بیرقتان عشق در تب و شور است
به زیر بیرقتان هاله هایی از نور است
اشعار محرم
اگر از غربت غم های زینب با خبر باشی
و تو در راه بی پایان اسیر همسفر باشی
هرکس که خانزاده غم واشک و ماتم است
یک ماه نه تمامی سالش محرم است
خدا کند که از این ره امیر برگردی
ز قبل آن که شوی بی سفیر برگردی
این دل برای دیدن روی تو تنگ است
در فکر این نامردمان تزویر و ننگ است
وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی
در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی
آنقدر روی نیزه به معراج رفته ای
پا از حریم عرش فراتر گذاشتی
شکر خدا ماه محرم رسید
بهر دلم مونس و همدم رسید
شکر خدا اهل بُکا می شوم
سینه زن ماه عزا می شوم
دیگر رسیده قصه به آخر… جدا شدن…
سخت است خواهری ز برادر جدا شدن
با دلهره کنون که بغل می کنی مرا
یعنی فراق , با دل مضطر جدا شدن
کربلا منتظر ماست(۱) ….. بیابرگردیم !!
به خدا محشر کبری ست بیا برگردیم
چه کنم شور عجیبی به دلم افتاده
دیده ام چشمه ی دریاست بیا برگردیم
بر مشامم می رسد بوی محرم ای خدا
ترسم از این است محرم را نبینم ای خدا
شکر نعمت نعمت ام افزون کند حالا بگو
من چگونه شکر این غم را نمایم ای خدا
فصل نبوغ گریه کنان ات محرم است
آری محرمی که پر از غصه و غم است
در پای روضه های شما ای امام اشک
حتی اگر که جان بدهم باز هم کم است