دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشته ام مرا می بُرد
دلم از کودکی کبوتر بود
دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشته ام مرا می بُرد
دلم از کودکی کبوتر بود
عاشق شدم اول جگرم را بردند
بعدش دلم این درد سرم را بردند
پروانه به من سوختنش را آموخت
خاکستری از بال و پرم را بردند
ﺭﻭﺯﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
شاه ﺑﺎﻧﻮﯼ ﮐﻼﺑﯿﻪ ﭘﺴﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﻦ, ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻗﻤﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
مادرم گفت که شیر من حلالت اما . . .
شرطش این است که جان جز ره جانان ندهی
من به عشقی به تو شیر داده ام , نامردی . . .
در ره عشق اباالفضل ع اگر جان ندهی
محمد هاشم مصطفوی
پر می کنیم از می گلوی باده ها را
تا مست باشیم انتهای جاده ها را
بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده ها را
ماییم مست جام تو یا زین العابدین
خانه خراب نام تو یا زین العابدین
هستیم مرغ بام تو یا زین العابدین
مست علی الدوام تو یا زین العابدین
دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درس ها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
دوباره مطلع شعرم شده امام حسین
شروع شد غزلم باز هم بنام حسین
غلام خانه ارباب ما ابالفضل است
منم غلام ابالفضل منم غلام حسین
از من گرفته طاقت و صبر و قرار, لب
شهر مدینه منتظر انفجار , لب
پا بر زمین گذاشت , نبی سجده اش گرفت
یعنی که زعفران دهن است و انار لب
دل را نبوده در ره عشقت ملال کم
از بس به ذات توست مسیر وصال کم
هر قدر هم که مادح و شاعر شود زیاد
نشنیده باز گوش تو الفاظ لال کم
شوری میان این دل دیوانه پا گرفت
بیچاره ای به لطف تو نان و نوا گرفتد
من عاقبت بخیر شدم , عاقبت بخیر
در گاهواره بودم و چشمت مرا گرفت
مثل کبوتران که به پر داشتن خوشند
پروانه ها به شمع سحر داشتن خوشند
ما زیر پای او جگری پهن کرده ایم
امثال ما فقط به جگر داشتن خوشند