ام الائمه

شهیده ی مرتضا

آب شدم بس به زمین خون ز سرم ریخت

بال پریدن نمانده بس که پرم ریخت

“خانه ی حیدر” نه شده “گلشن زهرا

با نفسم لاله ز بس دور و برم ریخت

بستر بیماری حضرت زهرا (س)

بر جانماز وقت دعای شبانه ها

تازه شوند درد همه تازیانه ها

چون اشک روی گونه ی من غلط می خورد

از زخم صورتم کشد آتش زبانه ها

چه کنم…

چه کنم بی تو اگر زنده بمانم , چه کنم

کاش می شد که در این شهر نمانم , چه کنم

تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی

شده بیماری تو قاتل جانم , چه کنم

حضرت مادرسلام الله

ما هرچه از شما بنویسیم ابتر است

شان شما رفیع و مقام تو کوثر است

وصف تو در سخن بخدا غیر ممکن است

خاک رهت ز جنت و فردوس هم سر است

مقتل نوشت وآه..یعنی تمام شد…

مقتل نوشت ؛ آه…و یعنی تمام شد

یعنی که دور مادرمان ازدحام شد

یعنی رکوع پشت درش امتداد یافت

یعنی شهید سجده به پای امام شد

یافاطمه الزهراسلام الله علیها

تق تق تق صدای در آمد

و زمین لرزه ای دگر  آمد

تا شنیدم صدای نحسش را

متوجه شدم عمر امد

قرار بود

 زهرا تو قرار بود یارم باشی

 هر لحظه ی زندگی کنارم باشی

 حیدر وسط معرکه تنهامانده

برخیز که باز ذوالفقارم باشی
 

فکری برای خانه

فکری برای خانه ی درد و مَلال کن

زانو بغل نگیر و بتولت حلال کن

از این به بعدتازه غمت میشود شروع

غسل شبانه ی بدنم را خیال کن

شبیه شمع چکیدن

شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید

و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید

خودت بگو که مگر چندسال داری تو

جوانِ شهر, خمیدن به تو نمی آید

دلت می آید؟

مرو ای بانوی تب دار دلت می آید؟

من و تنهایی و تکرار دلت می آید؟

تو فقط سعی نمودی که مسافر باشی

حیدر و این همه اصرار دلت می آید؟

این روزها مادر که…

این روزها مادر که رویِ زرد دارد

یک چندوقتی میشود سر درد دارد

گاهی ز تب داغ است و گاه انگار مادر

روحی ندارد بس که دستِ سرد دارد

دوبیت حضرت زهراسلام الله

مسمار…در سوخته…آتش…ماتم

یک زن…در و دیوار…و یک دنیا غم

با لهجه ی درد…داد زد حیدر…وای…

ناموس علی و اینهمه نامحرم…!!!؟

دکمه بازگشت به بالا