بقیع

علی جان حلال کن

این ذکر کوثر است، علی جان حلال کن
ساعاتِ آخر است، علی جان حلال کن

بگذار کوله‌بارِ غمت را به دوشِ من
بسپار حرفِ غربت خود را به گوشِ من

أَینَ المُنتَقِم

بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم

این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم

فاطمیه

هرچه من درصفات حق دیدم
همه جا جلوه کرده ای زهرا
تو که هستی که مصطفی گفته
بارها مادر خودش او را

عزای مادر

شرمنده کردی بار دیگر نوکرت را
شکر خدا دیدم عزای مادرت را

روزم سیه گردد اگر از من بگیرند
خورشید لطف ِ چشم ِ ذره پرورت را

اسوه استقامت

دلم از غم بهانه میگیرد

قلب من را نشانه میگیرد

آتش غربت تو ای بانو

از دل ما زبانه می گیرد

مادر

جانی نمانده در تنت از بس گریستی
هم بین بستری و هم انگار نیستی

این بار چندم است به دیوار رو زدی
تا حیدرت به در نرسیده بایستی

خاتون‌عالمین

ای‌جلوه‌گاه‌ِعصمت خاتون‌عالمین
پرده‌نشین‌ِ قصرِ حیا؛دخترِحسین

ای وام‌دار نور وجودِ تو آفتاب
مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب

مدینه

می خواهم از مدینه خداحافظی کنم
از میخ و زخم سینه خداحافظی کنم

از مردم مدینه از این شهر خسته ام
از روزگار و مردمشان چشم بسته ام

شرار طعنه

نمی خواهم بگویم آنچه بین کوچه ها دیدم
مکن اصرار ای زینب بدانی آنچه را دیدم

به بند غم گرفتار و اسیرم تا دم مرگم
که بند ریسمان بر گردن شیر خدا دیدم

آقای من

تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد

کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد

با گریه عجین بود

تمام عمر با گریه عجین بود
تمام عمر هر لحظه حزین بود
سلاحش گریه بوده در نبردی
که در راه دفاع از جانِ دین بود
سبک تر از فرشته بال می زد

یا علی ابن الحسین(ع)

پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم
پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم
آتش دل را به آب دیده خامش می کنم
آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم

دکمه بازگشت به بالا