قسم به سوره ی کوثر که محسنی هستم
به لحظه لحظه ی محشر که محسنی هستم
به فاطمه به علی، تا نفس به سینَم هست
بگویم از سر باور که محسنی هستم
قسم به سوره ی کوثر که محسنی هستم
به لحظه لحظه ی محشر که محسنی هستم
به فاطمه به علی، تا نفس به سینَم هست
بگویم از سر باور که محسنی هستم
دری که بوسه گه انبیای عظمی شد
چگونه بود که با ضربه ی لگد وا شد
بجای دسته گل جای احترام و سلام
شرار، قسمت آن خانه ی معلی شد
پیراهن سیاه بر این غم ادامه داد
در ختم فاطمیه به ماتم ادامه داد
پیراهن سیاه،سیاهِ سکینه شد
در فاطمیه هم به محرم ادامه داد
باز هم بوی دود میآید
فتنهها باز شعلهور شدهاند
مصطفی رفت و امتش دور
خانهی فاطمه چه شر شدهاند
افتاد گره پشت در خانه به کارم
در نقطه آغاز خزان گشت بهارم
از بار فشار در و دیوار نشد تا
یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم
چه کرده اند که مادر به فضه رو زده است
نوشته اند دم در به فضه رو زده است
حیای فاطمه نگذاشت یاعلی گوید
بخاطر دل حیدر به فضه رو زده است
شهرمدینه غرق عزاگشته درغم است
مهمان خانه نبوی کوه ماتم است
زهرا زداغ هجربود دل غمین وزار
باز این چه شورش است که درخلق عالم است
به غمش التیام بگذارید
تیغ را در نیام بگذارید
جنگ را ناتمام بگذارید
به علی احترام بگذارید
خانه تاریک شد و بر در خانه شرر است
جلوی یک زن مظلومه هزاران نفر است
کاش لولای در از سمت دگر باز شود
در اگر باز به داخل بشود دردسر است
از غرورم نمانده هیچ اثری
هستیم را گرفت میخ دری
مادرم را به پیش چشم علی
بی هوا می زدند چل نفری
دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرم بود
بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود
روی هیزم ها نخواب ای کودکِ مادر برو
از دلِ این خاک تا دامانِ پیغمبر..برو
گرچه دلبندِ منی امّا بقربانت شوم..
بهرِ حفظِ سیّد و آقای من حیدر برو