رضا دین پرور

سائل باب الجوادم

یارمن وقتی تو باشی یار میخواهم چکار
دل به تو دادم فقط دلدار میخواهم چکار

کاشی فیروزهء قلبم تراش دست توست
پس برای عاشقی ابزار میخواهم چکار

آقای من

ای که بودی، ای که هستی تا قیامت دستگیر
خوب شد حالا می آیم دیدن تو دیر دیر؟

بعد یک عمر آمدن رفتن سزاوارش نبود
طعنه ها خوردم که اربابش خریدارش نبود

بار هجر تو نبردیم

ز فراقت گره خوردیم و نمردیم هنوز
سالها بی تو فِسردیم و نمردیم هنوز

عملاً کار نکردیم و فقط حرف زدیم
بار هجر تو نبردیم و نمردیم هنوز

کجایی آقای من

سخت است از نبودنت آقا قلم زدن
بغضی غزل شدن، فقط از هجر دم زدن

یا در مسیر ثانیه های تلف شده
بر رفت و آمد ضربان ها قدم زدن

جلوهء ذات احد

ای هزاران جلوهء ذات احد یا مرتضی
ای هزاران ذکر الله الصمد یا مرتضی

هرچه یا حیدر نوشتم می شود یا فاطمه
هرچه یا زهرا نوشتم می شود یا مرتضی

جان خودت کوفه میا

صبرکن! شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها
نامه های کوفه شد، منجر به خیلی چیزها

هرچه چشمم گشت دیدم زن صفت در کوچه هاست
چشم هایم خورده اینجا بَر، به خیلی چیزها

سیر اِلی الله

موریم که داریم سلیمان نجف را
دادند به ما کنج شبستان نجف را

من رعیت سلطان خراسانم و دارم
عمری به سرم منّت سلطان نجف را

دل شکسته‌ی زینب

دعا کنید دگر فرصت مداوا نیست
دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست

تمام زهر اثر کرده بر تنش اما
به سینه اش اثری غیر زخم دنیا نیست

ناد علی

منم و این نفسِ از تب و تاب افتاده
منم و چشمِ خرابی که ز خواب افتاده
آتش سینهء تنگم به شتاب افتاده
جگرم سوخته در قعر عذاب افتاده

قرآن ناطق

قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب
ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب
حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب
مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

شاه لو کشف

امشب خرابم اوّلِ این چند صف کو
مستم کسی که میشود با من طرف کو
آن جام که بردارم و گیرم به کف کو
ساقیِ دامن پاک، شاه لو کشف کو

قرآنِ زینب

قرآنِ زینب! سوره ات کوتاه تر شد
بابا چرا افطارت امشب مختصر شد

نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد
دختر شدن خیلی برایم دردسر شد

دکمه بازگشت به بالا