رضا دین پرور

دل شکسته‌ی زینب

دعا کنید دگر فرصت مداوا نیست
دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست

تمام زهر اثر کرده بر تنش اما
به سینه اش اثری غیر زخم دنیا نیست

ناد علی

منم و این نفسِ از تب و تاب افتاده
منم و چشمِ خرابی که ز خواب افتاده
آتش سینهء تنگم به شتاب افتاده
جگرم سوخته در قعر عذاب افتاده

قرآن ناطق

قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب
ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب
حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب
مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

شاه لو کشف

امشب خرابم اوّلِ این چند صف کو
مستم کسی که میشود با من طرف کو
آن جام که بردارم و گیرم به کف کو
ساقیِ دامن پاک، شاه لو کشف کو

قرآنِ زینب

قرآنِ زینب! سوره ات کوتاه تر شد
بابا چرا افطارت امشب مختصر شد

نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد
دختر شدن خیلی برایم دردسر شد

به هجرانت دچارم من

نمیدانم چه کردم که به هجرانت دچارم من
میان میکده هستم ولی بی اختیارم من

نمیدانم کجابودم، به کی گفتم دعایم کن
فقط آنقدر میدانم بجز تو کس ندارم من

داغ ندیدنت

برزخم‌های سینه‌ی عاشق دوا بس است
داغ ندیدنت به جگرهای ما بس است

بی تو شبیه کوچه‌ی تنگ است شهرمان
ای زائر شهید مدینه بیا بس است

میلاد حسن آمده

ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش
میلاد حسن آمده گوئید سلامش
او کیست که هرلحظه در این شام بهاری
گل می شکفد از لب زرین کلامش

خوشهء چشم سیاهت

خوشهء چشم سیاهت بار دارد می دهد
مجمر دستان تو افطار دارد می دهد
مستی شاءن نزول آیه های خنده ات
دست جبریل امین هم کار دارد می دهد

جانم حسن(ع)

آن شب که عشق بود و خدا بود و هیچ کس
قافیه مست چشم شما بود و هیچ کس
می‌خواست عارفانه‌ترین شعر گل کند
تنها لب تو مرد دعا بود و هیچ کس

میلاد حسن آمده

ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش
میلاد حسن آمده گوئید سلامش
او کیست که هرلحظه در این شام بهاری
گل می شکفد از لب زرین کلامش

گنج مخزون

گنج مخزون که خدا داشت، گدا هم دارد
این گدا فاطمه دارد که خدا هم دارد

بی جهت خالق ما خالق حیدر نشده
نظری داشت به سلمان که به ما هم دارد

دکمه بازگشت به بالا