شعر آیینی

کلبه ی غم

سینه ام کلبه ی غم و غصه
حال و روزم همیشه بارانی
تک و تنها میان حجره ی خود
مانده ام بادل پریشانی

یعنی صبر

جمله ها داشته حرفی نزدن یعنی صبر

سفره داری وسط رنج و محن یعنی صبر

اولین آیه قرآن شما حا یا صاد

ترجمه گشته بدین شکل حسن یعنی صبر

علت عاشقی ام

علت عاشقی ام دست کریمانه ی توست

چشم امید من آقا به در خانه ی توست

روی خاک قدمت صورت خود میکشم و

به اشاره همه گویند که یوانه ی توست

مجتبی

چشم انتظار صوت تو محراب  مجتبی

محتاج سفره ات من بی تاب مجتبی

ای چلچراغ قبر تو مهتاب مجتبی

جان می دهم به پای تو ارباب مجتبی

عزیز دل بوتراب

دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد؟

ابری رسید و خون به دل آفتاب کرد

سنی نداشت یک شبه مویش سفید شد

رویش حنا کشید غمش را خضاب کرد

امام زمان عج

باید از بندگی تو به خدایی برسیم

بعد از این حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست

بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

گدایی درِ تو

کنار سفره ی تو جا برای ماها نیست؟

مگر پناه دلی که شکسته اینجا نیست!

یقین قلبی ام اینجا مرا کشانده فقط

نگو که در حرم آقا برای من جا نیست

ای مادری ترین

ای مادری ترین پسر فاطمه , حسن!

ای مجتبی ترین ثمر فاطمه , حسن !

آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد

با اینکه هست تاج سر فاطمه , حسن!

کابوس های کوچه رهایت نمی کند

دارم به سرخیِ جگرت گریه می کنم

بر آه آهِ دور و برت گریه می کنم

امشب به بغض حنجره ات فکر می کنم

با اشک های چشم ترت گریه می کنم

بیا جواد که بابایت از توان افتاد

امان نداد مرا این غم و به جان افتاد

میان سینه ام این درد بی امان افتاد

به راه روی زمین می نشینم و خیزم

نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد

جانم حسن

ای کریم  دیار  تنهایی

خاک بوس  دَرَت شکیبایی 

حسنی تو, حسن, حسن اما

بیشتر از سه بار زیبایی

شرمنده ام بابا

رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو

دقمی کند بعد از تو و آب آور تو

پایبرهنه سر برهنه روی ناقه

منزلبه منزل من به دنبال سر تو

بابایاز گل بهترم دیدی چگونه

سیلیزدند بر دخترت در محضر تو

پامیشوم من دست بر دیوار دارم

حالاشدم دیگر شبیه مادر تو

دیدی برای شستو شوی زخم هایم 

جانشبه لب می آید هرشب خواهر تو

یادمنرفته هرکسی همراه خود داشت

برروی نی یا دشنه ای بال و پر تو

اصلانپرس ازمن چه کردم معجرم را

منهم نمی پرسم دگر از حنجر تو

 با خنده های ساربان یادم می آید

خیرتو…. انگشت تو و انگشتر تو

حلقهزدند نامحرمان دور و بر من

هجدهسر بر روی نی دور و بر تو

از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام

شرمندهام بابا شدم دردسر تو

 

دکمه بازگشت به بالا