وقتی که تو نیستی سراسر سردیم
پاییز و بهار ,وجودت زردیم
ای عقربه ها!باِیستید او چون نیست
از دَق دَقِ این دقیقه ها دِق کردیم
وقتی که تو نیستی سراسر سردیم
پاییز و بهار ,وجودت زردیم
ای عقربه ها!باِیستید او چون نیست
از دَق دَقِ این دقیقه ها دِق کردیم
آه آقا !ببین ستاره شدم
از غم و زخم,استعاره شدم
بس که تیر از مژه زدی بر من
مثل شعرم چهارپاره شدم
تا کی اینگونه بماند دل ما آقاجان؟
-عاشق و فارق و درگیر و جدا-آقا جان!
بی سبب نیست اگر فصله ها کم نشدند!
صاف و صادق نشده سینه ی ما آقاجان
پابرهنه شد به میدان رد
داد میزد عمو رسیدم من
دست من هست پس نبر دیگر
تیغ زیر گلوت رسیدم من
شاید او آمده و بار دگر برگشته
وای بر حال من و تو که اگر بر گشته
نصف یک روز در این شهر اقامت کرده
سر شب آمده و وقت سحر برگشته
آقـا سـلام, خستـه نبـاشـی بـیـا که من
اینجـا در انتـظـار تو هستم چرا که من
غرق گنـاه هستـم و محتـاج یـک نـگـاه
امشب دعا بکن تـو بخـواه از خـدا که من
در سر شطرح معما می کرد
با دل عمه مدارا می کرد
فکر آن بود که می شد ای کاش
رفع آزار ز آقا می کرد
عیب از کجاست؟ غیبت او بیدلیل نیست
چون ذاتا آفتاب , به مردم بخیل نیست
ما فرع خاک پای تو هستیم , ای حبیب!
خاکی که سر به سجده نیارد , اصیل نیست
کی قصد شروع می کنی آقاجان
درکعبه رکوع می کنی آقاجان
دنیاشب تاریک ستم ها شده است
این جمعه طلوع می کنی آقاجان
مریم حقیقت
هم وعده سر قرار دادیم آقا
هم نامه که بی شمار دادیم آقا
گفتیم بیا و خودمان در رفتیم
یک عمر فقط شعار دادیم آقا
سجاد حقیقت شناس
یک عمـر تو زخمــهای ما را بستــــــــی
هر روز کشــیدی به سر ما دستــــــــی
شعبان که به نیمه می رسد مهدی جان
ما تــازه به یادمان می آیــد هستـــــــی
***
این آخرین ستاره بخت است در زمین
آقاى سبزپوش بهارى بیا ببین
مرهم نمانده است و مداوا نمیشود
احساسهاى زخمى و دلهاى آهنین
***
تقصیر من است اینکه, کم می آیی
هر گاه شدم اسیر غم می آیی
این جمعه و جمعه های دیگر حرف است
آدم بشوم , سه شنبه هم می آیی
***
عید است ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم
ای کاش که این عید ظهورش برسد
اینگونه هزار عید با هم داریم
***
ما با تو که روبرو شدیم آقا جان!
پیش تو بی آبرو شدیم اقا جان!
خواندیم تو را و خودمان خوابیدیم
چوپان دروغگو شدیم آقا جان!
نه شرم و حیا, نه عار داریم از تو
اما گله بی شمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقاجان
تنها همه «انتظار» داریم از تو
***
ای منجی رودهای سرگردانی
تعمید جهان درغضبی طولانی
الساعه بیا عزیز من؛الساعه
دنیای بدی شده خودت میدانی
***
یکبار نشد تورا صدایی بکنیم
تعجیل بخواهیم ودعایی بکینم
هرجا که به نفع بود با صوت بلند؛
گفتیم «بیا» تا که ریایی بکنیم
این من وَ او بدون شما, ما نمی شود
با تو سکوت, غرق معمّا نمی شود
با دیده ای که باز به نامحرمان شده
می خواستم ببینمت, امّا نمی شود