گفتند کمتر گریه کن؛ دیگر نمیآید!
از دختر چشمانتظار این برنمیآید
سر میرسد امشب به تلخی انتظار من
با سر پدر می آید و غم سر نمیآید
گفتند کمتر گریه کن؛ دیگر نمیآید!
از دختر چشمانتظار این برنمیآید
سر میرسد امشب به تلخی انتظار من
با سر پدر می آید و غم سر نمیآید
کهکشان گردی ز راه زینب است
نور خورشید از نگاه زینب است
هر کسی که شد حسینی در جهان
سینه اش آرام گاه زینب است
خیال کن سر نی آفتاب هم باشد
نگاه زینب تو بی نقاب هم باشد
خیال کن که رقیه چه می کشد بی تو
سوال هاش اگر بی جواب هم باشد
خورشید و کهکشان شده حیران معجرت
ای نور محض یاور تو هست داورت
وقتی که مو به مو به علی مو نمیزنی
باید شویم لشگری از جَون و قنبرت
هرکس که دل ازخویشتن کندهاستاینجا
در دام دلدار ازل بند است اینجا
از جاننثاریهای مجنون دور لیلی
پیداست نرخ عاشقی چند است اینجا
سر می گذارم بر سر دیوار روضه
وقتی که می افتم به یاد یار روضه
عرض ارادت می کنم بر آن مسیحی
که روی دوش خود گرفته دار روضه
پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت
آن طرف بر نیزهای دیدم سرت پیکر نداشت
بی برادر بودی و مظلوم, گیر آوردنت
گفتم ای قصابها آخر مگر خواهر نداشت ؟!
دست من و زنجیر, فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر, فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر, فکرش را نمی کردم
من زینبم, مریم دخیل چادرم شد
در کسب رزق از آسمان ریزه خورم شد
عمری فقیر بخشش دست پُرم شد
خرج حمایت از ولی هر عنصرم شد
در سینه آه , آتش و… در دیده اشک , خار
باید گریست در دل این روضه زار زار
ما با حسین آمده , با شمر میرویم
شرمنده باد , چرخ ستمکار روزگار
افسوس می خورم که نسیم غروب شام
بر روی نیزه شانه به زلفت کشیده است
مهمان کشی به رسم مسلمانی کجاست؟
قرآن بخوان که وقت رسالت رسیده است