ای رئوفِ همیشه خوب سلام
پیش تو میشود دلم آرام
شد زیارت همیشه نیمه تمام
هر که رویت ندید شد ناکام
شعر اهل بیت
زانوی خسته اش تکان میخورد
پیکرش را کشان کشان میبرد
چند باری میان راه افتاد
گفت یا فاطمه به راه افتاد
وقتی در این طریق دویدن به من رسید
بینِ همه تو را طلبیدن به من رسید
از راه هر زمان که رسیدی به من برس
حالا که قرعه ی نرسیدن به من رسید
من حرم لازمم , دلم تنگ است
روزگارم ببین بهم خورده
تو عراقی و من هم ایرانم
سرنوشت اینچنین رقم خورده
من باده نوشی ام را هرگز نکردم انکار
بر عکس زاهد شهر می میخورم در انظار
بگذار تا بگویم کارم گذشته از کار
جرم نکرده ام را مردانه کردم اقرار
به رسم بدرقه مادر ,به دستش آب و قرآن بود
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود
برو مادر…برو مادر…برو …دست علی یارت
خودم میدانم این دنیا برایت مثل زندان بود
قصه ی نوکری ام را همه جا بنویسید
و برای منِ مسکوت , صدا بنویسید
حسرتی که به دلم مانده , خودش دیوانی ست
مو به مو خط به خطش را … همه را بنویسید
چنان سرباز گیر افتاده ی در بین عدوانش
به دام افتاده ام در لشکر انبوه مژگانش
اگر تیغ کج ابرو تدارک دیده , این گردن
نمیباشم مسلمان گر نمایم رد احسانش
شکوه دارم از خودم بر بخت خود پا میزنم
سالها روضه میآیم و باز درجا میزنم
گریهات را با گناهانم درآوردم, ولی
مینشینم نالهی الغوث آقا میزنم
سنگ بی ارزش کنار تو زبرجد میشود
سنگ قبر دوستانت نیز مرقد میشود
تو تمامی صفات خوب را داری ولی
“رأفتت” بین صفت هایت سرآمد میشود
تو آن امام غریبی تو آن امام رئوف
در این کرانه,به خورشید بی بدل معروف
غزال خسته دوبیت اشک پیش پایت ریخت
همین که شد به نگاهش نگاه تو معطوف
رضا شدی که رئوفی همیشه ناب بماند
برای عرض دعا راه مستجاب بماند
اگر تو شمس شموسی , تعجبی هم نیست
به گنبد حرمت , خیره آفتاب بماند