ای مدینه همۀ هستم رفت
آفتاب حرم از دستم رفت
در حرم نور دو عینم گم شد
ماهتاب حسنینم گم شد
شعر روضه
غروب بی تو بودن را خودت بانو تصور کن
نگاه حسرت من را خودت بانو تصور کن
کنارم باش تا آخر, فلانی داشت می خندید
غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور کن
روی لبان هر کسی هم جا نمیگیرد علی
هم وصف او با هرقلم معنا نمیگیرد علی
لطف الهی شاملش باید بگردد بی گمان
درسینه ی هر ناکسی سُکنی نمیگیرد علی
ای ذکر مناجات شب و خلوت حیدر
ای شیر ِ زنان , بانوی با هیبت حیدر
جز حیدر کرار , که قدر تو شناسد ؟
غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر
بنام نامى مادر بنام حضرت زهرا
بنام دخت پیمبر دلیل خلقت دنیا
بنام نامى عشق و بنام همسر حیدر
خداى من چه بگویم,چگونه میشود آخر؟
میگن تموم مردم دنیا
مادر ستون سقف هر خونه س
مردی که بی همدم بشه گریه ش
خاموش و بی فریاد و مردونه س
ببار ای مرد مظلوم مدینه
برای من برای بچههامون
منم دارم برای تو میبارم
برای غصههای بچههامون
غیر تو ای که همانند تو پیدا نشده ست
کنیه ی هیچ کسی ام ابیها نشده ست
نور در نوری و لبخند تو خورشید بهشت
مثل ذات تو خدا هیچ احدی را نسرشت
خدا مرا بکشد تو سه ماهه پیر شدی
چه آمده به سرت از زمانه سیر شدی
توان حرف زدن هم نمانده در بدنت
چه قدر فاطمه جانم تو گوشه گیر شدی
هر چه داریم ازین روضه و منبر داریم
چشم امید بر این لطف مکرر داریم
عهد خود را نشکستیم و نشد رو بزنیم
تا ابد بر احدی , ما به تو باور داریم
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه داریم
گفتیم همیشه , همه جا فاطمه داریم
ننگ است بکوبیم درِ خانه هر کس
دنبال سرابیم چرا فاطمه داریم
بانو سه ماه حرف تو با چشم و با سر است
آهى بکش!که آه تو درمان حیدر است
چادر به سر نکن…همه ى باور على
زخمى خدا نکرده به زیر معجر است؟