هی در زدم هی در زدم حیدر شنیدم
نام علی ع از حلقه های در شنیدم
وقت خوش آمد گویی زهرا س به نوکر
ذکر علی ع را از خود مادر شنیدم
هی در زدم هی در زدم حیدر شنیدم
نام علی ع از حلقه های در شنیدم
وقت خوش آمد گویی زهرا س به نوکر
ذکر علی ع را از خود مادر شنیدم
دستِ ما گیر که در ورطه یِ غم میاُفتیم
یادِ ما باش که ما یادِ تو کم میاُفتیم
باید اینجا بنشینیم که ما را بخرند
گریه کن گریه وگرنه زِ قلم میاُفتیم
حیدر به غیر تو که دلداری ندارد
غمدیده هست و یار وغمخواری ندارد
ای کشتی عمر علی پهلو گرفتی
بی روی تو ماه شب تاری ندارد
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم*
پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی
باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی
افتاد از زانو و تاب و تب٬ دلش سوخت
از اینکه زهرا(س) رفت جان بر لب٬ دلش سوخت
سجّاده اش پُر بود از عطر گل یاس
یادِ نمازش در نمازِشب دلش سوخت
وادی عشق عجب خوف خطرها دارد
سوختن, ساختن و شور و شررها دارد
هرکه در جرگۀ عشّاق قدم بنهاده
کی ؟ به جز خونجگری مزد و ثمرها دارد
همسایه ها , مَردُم , دگر راحت بخوابید
زهرای من رفته سفر راحت بخوابید
آن دختری که باعث آزارتان بود
مهمان شده نزد پدر راحت بخوابید
زهرا که رفت ساقی کوثر چه می کند
با سوگوار لاله ی پرپر چه می کند
زهرا که رفت آتش هجران شرر گرفت
با غم نصیب داغ مکرر چه می کند
از لگد ها به روی “در” , دو سه تا جا مانده
فکر کردند علی , بی کس و تنها مانده
میخِ دَر , شاهدِ این است بدانیم همه…
تا کجا …پای علی , حضرت زهرا مانده
شمع و پروانه باز یکجا سوخت
مادر آتش گرفت و بابا سوخت
با صدای نفس نفس زدنش
عالمی گریه کرد و با ما سوخت
میدونی دلم گرفته فاطمه
میدونی خزون شده بهار من
بغض کوچه توی سینه ی توإ
درد سیلی روی قلب زار من
به روز حشر بگیرد حساب را در دست
کسی که داشته تیغ عذاب را در دست
کسی که بنت نبی در رکاب او باشد
چه حاجت است کند لعل ناب را دست