غربت نشینیم و هوای آشنا داریم
قلبی شکسته… اشک هایی بی ریا داریم
زهرای مرضیه به ما قطعاً نظر دارد
وقتی که از داغ حسین او عزاداریم
غربت نشینیم و هوای آشنا داریم
قلبی شکسته… اشک هایی بی ریا داریم
زهرای مرضیه به ما قطعاً نظر دارد
وقتی که از داغ حسین او عزاداریم
بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد
ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد
این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا
در بند دام دلبری دیگر بیفتد
گاه چون کارون برایت گریه میکردم حسین
گاه چون جیحون برایت گریه میکردم حسین
بار اول را نمیدانم ولی از کودکی…
تا همین اکنون برایت گریه میکردم حسین
نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست
خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست
قبول وصله ی ناجور این بساط منم
قبول جای بیابان کنار دریا نیست
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصله ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
دارد نوای نوحهی خونخواه میرسد
هر شب صدای چاوشی ماه میرسد
لبهای قدسیان به دمت گرم میشود
«باز این چه شورش است»، که از راه میرسد
از این جهان،گدائی ات آقا برایِ ماست
پس ماندگار در همه عالم برایِ ماست
در مجلسِ عزایِ شما سینه می زنیم
یعنی که وقف روضه تان دست هایِ ماست
یک کاروان ملائکه دور و بر حرم
حال و روزش با نوای عشق بهتر میشود
هر که چشمش در میان روضه ها تر میشود
این دل سنگم که جای خود، شنیدم از کسی
ریگهای دشت با نام تو گوهر میشود
من آمدم که گریه کنم دست من بگیر
ترسم زمان رود شود این عرصه زود ، دیر
قسمت نشد اگر که جوانمرگ تو شوم
لطفی نما شوم درِ این خانه پیرِ پیر
سیر مسیر عشق شور و حال می خواهد
معشوق حتما عاشق فعال می خواهد
عشق زبانی حاصلش اصلاتقرب نیست
حاجی شدن زنجیره اعمال می خواهد
راه بود و راه بود و راه بود
کاروان همراه ثارالله بود
کاروان نه قبله گاه عالمین
مرد یا زن جمله عشاق الحسین