شعر شهادت اهل بیت

بخند جان علی

ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد
تمام آینه ها را غبار می گیرد

سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
به گریه فضه ترا از کنار می گیرد

مادر

بسته شد راه من و مادر میان کوچه ای
نه،به پا شد عاقبت محشر میان کوچه ای

ناکسی بغض خودش را بین دستش جمع کرد
گل شد از سیلی او پرپر میان کوچه ای

باغ بهاری ام

در بین بستری و مداوا نمی شوی
بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟

برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام
برخیز ای توسلِ شب‌زنده‌داری ام

بهار من

صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من!
یک روز دیگر است که هستی کنار من

شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری!
پیراهن جدید مبارک! بهار من!

یا زهرا

شب است و در سکوت شب صدای باد می‌پیچد
شب است و در مدینه گریه‌های باد می‌پیچد

کسی در کوچه‌های سنگیِ تاریک اینجا نیست
کسی در راههای خاکیِ باریک آیا نیست ؟
کسی در شهر پیدا نیست

گلِ یاس نبی

میدهد بر جسم عالم؛ جان، گلِ یاس نبی
با خودش می آورد باران، گلِ یاس نبی

آمد و زد سورهٔ کوثر به دستش بوسه ای
عطر نابی داد بر قرآن، گلِ یاس نبی

مادرم

من و مادر و کوچه و اضطراب
دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب

کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست
جسورانه با کینهٔ بی حساب

بانوی من

ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری

نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری

مادر مادر

قطره درون خویش دارد وصف دریا را
مادر؛ مجسّم می‌کند ام‌ابیها را

مادر؛ همانی که پریشان هم اگر باشد
شانه زَنَد گیسوی دخترهای بابا را

خانومم

با رفتن تو جوشن و لشکر ، چه فایده
عالم شود فدائی حیدر چه فایده

وقتی تو نیستی که نگاهت کند علی
گیرم کنم نگاه به اختر چه فایده

شب یلدای علی

آنکه تابید رخش در شب یلدای علی
کیست جز فاطمه نوریّه ی شبهای علی

فاطمه کیست؟همان است که در این نه سال…
هرسحر بود خودش ربی الاعلای علی

ذکر کوثر

این ذکر کوثر است، علی جان حلال کن
ساعاتِ آخر است، علی جان حلال کن

بگذار کوله‌بارِ غمت را به دوشِ من
بسپار حرفِ غربت خود را به گوشِ من

دکمه بازگشت به بالا